جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دفاف

دفاف

دفاف
دف ساز. (منتهی الارب). دف گر. (دهار). آنکه دفها بسازد. (آنندراج) (از اقرب الموارد) :
قحبه زنکت آنچه به نداف دهد
هر لحظه ز قحبگی به دفاف دهد.
؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی).
حافظ که ز نطق خوش کلامی دارد
با روی چو مه حسن تمامی دارد
دفاف خوش آوازنکوروست از آن
در دائرۀ حسن مقامی دارد.
سیفی (از آنندراج).
، دف فروش. (دهار). صاحب و دارندۀ دف. (از اقرب الموارد از لسان) ، دف زن. (دهار) (از اقرب الموارد). تبوراکی
لغت نامه دهخدا

دفاف

دفاف
شتاب نمودن در کشتن خسته. (از منتهی الارب). به اتمام رساندن کشتن شخص مجروح. (از اقرب الموارد). مُدافّه. و رجوع به مدافّه شود
لغت نامه دهخدا

دفوف

دفوف
جمع دف، چنبرک ها چنبریست که پوستی بر آن چسبانند و قوالان آنرا با انگشت نوازند
فرهنگ لغت هوشیار