دهی است از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 46هزارگزی شمال خاوری بهبهان و 38هزارگزی شمال راه شوسۀ آرو به بهبهان. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 46هزارگزی شمال خاوری بهبهان و 38هزارگزی شمال راه شوسۀ آرو به بهبهان. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
این نام در تاریخ سیستان آمده است و ظاهر است که نام محلی است: آمدن امیر الت عاری (ظ: الب غازی) به درق چهاردهم جمادی الاخر چهارصدونود و مقیم شدن اوی... به دستکرده تا دوازدهم ماه رجب هم بدین سال... (تاریخ سیستان چ بهار ص 388)
این نام در تاریخ سیستان آمده است و ظاهر است که نام محلی است: آمدن امیر الت عاری (ظ: الب غازی) به درق چهاردهم جمادی الاخر چهارصدونود و مقیم شدن اوی... به دستکرده تا دوازدهم ماه رجب هم بدین سال... (تاریخ سیستان چ بهار ص 388)
منسوب به دستگاه. - لغت دستگاهی، یا لغت نامۀدستگاهی، لغت نامه که آنرا به اجناس ترتیب کنند نه به ترتیب حروف. لغت نامه که کلمات مربوط به چیزهای متناسب با یکدیگر را گروه گروه در آن گرد کرده باشند نه بر حروف تهجی، مانند لغت نامۀ السامی فی الاسامی میدانی و مقدمه الادب زمخشری وکتاب العالم ابن السید اندلسی (احمد بن ابان). (یادداشت مرحوم دهخدا)
منسوب به دستگاه. - لغت دستگاهی، یا لغت نامۀدستگاهی، لغت نامه که آنرا به اجناس ترتیب کنند نه به ترتیب حروف. لغت نامه که کلمات مربوط به چیزهای متناسب با یکدیگر را گروه گروه در آن گرد کرده باشند نه بر حروف تهجی، مانند لغت نامۀ السامی فی الاسامی میدانی و مقدمه الادب زمخشری وکتاب العالم ابن السید اندلسی (احمد بن ابان). (یادداشت مرحوم دهخدا)
نام یکی از دهستانهای بخش طبس شهرستان فردوس است که در شمال طبس واقع و حدود آن بشرح زیر است: از خاور به دهستان اصفهک، از باختر به کویر لوت، شمال به دهستان کریت و یخاب و از جنوب به دهستان ده محمد. آب آن از قنوات تأمین می شود. این دهستان از 25 آبادی تشکیل شده و در حدود 4382 تن جمعیت دارد. بزرگترین ده آن میان آباد است با 239 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
نام یکی از دهستانهای بخش طبس شهرستان فردوس است که در شمال طبس واقع و حدود آن بشرح زیر است: از خاور به دهستان اصفهک، از باختر به کویر لوت، شمال به دهستان کریت و یخاب و از جنوب به دهستان ده محمد. آب آن از قنوات تأمین می شود. این دهستان از 25 آبادی تشکیل شده و در حدود 4382 تن جمعیت دارد. بزرگترین ده آن میان آباد است با 239 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
گرفتن دست کسی به اعانت. دستیاری. اعانت. کمک. یاری. مددکاری. یاریگری. (شرفنامه). معاونت. مساعدت. معاضدت. مدد. همراهی. امداد. اعانت و یاری (آنندراج) : نومید شده ز دستگیری با ذل یتیمی و اسیری. نظامی. صواب آید روا داری پسندی که وقت دستگیری دست بندی. نظامی. سهلست دستگیری درماندگان و من هر روز ناتوانترم ای دوست دست گیر. سعدی. از ما کاری و کفایتی نمی آید هر گشادی ونجاتی که هست از حضرت شماست... وقت دستگیری است. (انیس الطالبین بخاری). خلاصی اهل اسلام از شر این ظالمان اگر خواهد بود از برکه دعا و درخواست حضرت شما خواهد بود وقت دستگیری است. (انیس الطالبین ص 118). می شوی افتاده تر هرچند برخیزی ز جا تا ز مردم دستگیری ملتمس باشد ترا. صائب. ، (اصطلاح تصوف) راهنمایی پیر ومرشد. ارشاد پیر مرید را. هدایت. ارشاد. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، عمل گرفتار کردن دشمن یا جانی یا دزد و مانند ایشان
گرفتن دست کسی به اعانت. دستیاری. اعانت. کمک. یاری. مددکاری. یاریگری. (شرفنامه). معاونت. مساعدت. معاضدت. مدد. همراهی. امداد. اعانت و یاری (آنندراج) : نومید شده ز دستگیری با ذل یتیمی و اسیری. نظامی. صواب آید روا داری پسندی که وقت دستگیری دست بندی. نظامی. سهلست دستگیری درماندگان و من هر روز ناتوانترم ای دوست دست گیر. سعدی. از ما کاری و کفایتی نمی آید هر گشادی ونجاتی که هست از حضرت شماست... وقت دستگیری است. (انیس الطالبین بخاری). خلاصی اهل اسلام از شر این ظالمان اگر خواهد بود از برکه دعا و درخواست حضرت شما خواهد بود وقت دستگیری است. (انیس الطالبین ص 118). می شوی افتاده تر هرچند برخیزی ز جا تا ز مردم دستگیری ملتمس باشد ترا. صائب. ، (اصطلاح تصوف) راهنمایی پیر ومرشد. ارشاد پیر مرید را. هدایت. ارشاد. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، عمل گرفتار کردن دشمن یا جانی یا دزد و مانند ایشان
فردریک چارلز. امیرالبحر انگلیسی. مولد چارلتن (1859- 1925 میلادی). وی، فن اسپی را در جزایر فالکلاند مغلوب کرد (1914) ، برادر وی، آلفرد، نقاش بلژیکی، مولد بروکسل (1828- 1906 میلادی). وی قسمت اعظم زندگانی خود را در فرانسه گذرانید و او در پرده های خود زنان پاریسی دورۀ امپراطوری دوم را تصویر کرده است
فردریک چارلز. امیرالبحر انگلیسی. مولد چارلتُن (1859- 1925 میلادی). وی، فُن اِسپی را در جزایر فالکلاند مغلوب کرد (1914) ، برادر وی، آلفرد، نقاش بلژیکی، مولد بروکسل (1828- 1906 میلادی). وی قسمت اعظم زندگانی خود را در فرانسه گذرانید و او در پرده های خود زنان پاریسی دورۀ امپراطوری دوم را تصویر کرده است
دهی است جزء دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین. واقع در 36هزارگزی شمال غرب بوئین، با 121 تن سکنه (سرشماری 1335 هجری شمسی). آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1). این ده را دستجرد دشتابی نیز گویند
دهی است جزء دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین. واقع در 36هزارگزی شمال غرب بوئین، با 121 تن سکنه (سرشماری 1335 هجری شمسی). آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1). این ده را دستجرد دشتابی نیز گویند
دهی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهرکرد واقع در 43هزارگزی باختر بروجن و سر راه شهرکرد به بروجن با 1505 تن سکنه. آب آن از رودخانه و قنات و چشمه و راه آن ماشین رو است. دبستان و زیارتگاه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهرکرد واقع در 43هزارگزی باختر بروجن و سر راه شهرکرد به بروجن با 1505 تن سکنه. آب آن از رودخانه و قنات و چشمه و راه آن ماشین رو است. دبستان و زیارتگاه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
یاری و مددکاری. (برهان). کمک. اعانت: دست هزار رستم برتافتی که تو در باب دست مردی سهراب دیگری. خالد بن ربیع مکی طولانی. ، شجاعت. (یادداشت مرحوم دهخدا) : اگر به رستم دستان ورا قیاس کنم قیاس راست نیاید به رستم دستان ازآنکه رستم دستان به دستمردی کرد گهی مبارزت و گه بحیله و دستان. سوزنی. همه مبارزت او بدستمردی اوست چنان شناس مر او را ورا چنان می دان. سوزنی. ، (به اضافه) قدرت و قوت. (برهان)
یاری و مددکاری. (برهان). کمک. اعانت: دست هزار رستم برتافتی که تو در باب دست مردی سهراب دیگری. خالد بن ربیع مکی طولانی. ، شجاعت. (یادداشت مرحوم دهخدا) : اگر به رستم دستان ورا قیاس کنم قیاس راست نیاید به رستم دستان ازآنکه رستم دستان به دستمردی کرد گهی مبارزت و گه بحیله و دستان. سوزنی. همه مبارزت او بدستمردی اوست چنان شناس مر او را ورا چنان می دان. سوزنی. ، (به اضافه) قدرت و قوت. (برهان)
منسوب است به دستجرد و دستجرد مواقع عدیده است از آنجمله قریه ای به طوس و قریه ای به بلخ و قریه ای به مرو. (از سمعانی) (از معجم البلدان). و رجوع به دستجرد شود
منسوب است به دستجرد و دستجرد مواقع عدیده است از آنجمله قریه ای به طوس و قریه ای به بلخ و قریه ای به مرو. (از سمعانی) (از معجم البلدان). و رجوع به دستجرد شود