جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دستمردی

دستمردی

دستمردی
یاری و مددکاری. (برهان). کمک. اعانت:
دست هزار رستم برتافتی که تو
در باب دست مردی سهراب دیگری.
خالد بن ربیع مکی طولانی.
، شجاعت. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
اگر به رستم دستان ورا قیاس کنم
قیاس راست نیاید به رستم دستان
ازآنکه رستم دستان به دستمردی کرد
گهی مبارزت و گه بحیله و دستان.
سوزنی.
همه مبارزت او بدستمردی اوست
چنان شناس مر او را ورا چنان می دان.
سوزنی.
، (به اضافه) قدرت و قوت. (برهان)
لغت نامه دهخدا

دستجردی

دستجردی
منسوب است به دستجرد و دستجرد مواقع عدیده است از آنجمله قریه ای به طوس و قریه ای به بلخ و قریه ای به مرو. (از سمعانی) (از معجم البلدان). و رجوع به دستجرد شود
لغت نامه دهخدا

دستمالی

دستمالی
عمل دست مالیدن به چیزی، استعمال چیزی و مبتذل نمودن آن
دستمالی
فرهنگ لغت هوشیار