- دستمایه
- امکانات
معنی دستمایه - جستجوی لغت در جدول جو
- دستمایه
- سرمایه، مایه دست
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
موضوع
سر مایه
پولی که با آن کسب و تجارت کنند، سرمایه
دلجویی، گوشمالی، نوازش، دل بردن، پیمایش پیمودن به دست یا به گز
یکسو گردیدن، جدایی خواهی، جداگشت
ورفانی (شفاعت)، دهش خواهی
نشیمن و خوابگاه و طویله
دستوانه سوار، دستکش چرمین که بازداران بدست کنند تا از آسیب چنگال باز مصون مانند
دستبند دست برنجن
دستبند دست برنجن
دستبند دست برنجن، ساعد بند آهنین که در روز جنگ به دست میکردند قولچاق، صدر مجلس مسند
آنچه که مانند دست باشد، آنچه که به اندازه دست باشد، عصا چوبدستی، دستبند سوار دستواره
عمل دست مالیدن به چیزی، استعمال چیزی و مبتذل نمودن آن
مانند رستم همچون رستم شجاعانه: (رستمانه جنگ میکرد)
آنکه سرمایه اندک دارد، اندک اطلاع کم معرفت
دستوان، دستبند، دستکش، قطعۀ آهن به اندازۀ ساعد که در قدیم هنگام جنگ به دست می بستند، ساعدبند، مسند و صدر مجلس
به روش رستم، دلیرانه، همچون رستم مانند رستم
داسگاله، داس کوچک، علف بر، دستغاله، منگال
داسگاله، داس کوچک، علف بر، دستگاله، منگال
عمل دست مالیدن به چیزی، استعمال چیزی و مبتذل کردن آن
دست مالیدن به چیزی
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، اورنجن، دست برنجن، یاره، یارج، ایّاره، آورنجن، برنجن، دستینه، ورنجن، سوار
Fumblingly
неуклюже
tollpatschig
незграбно
niezdarnie
desajeitadamente