رسمانه رسمانه بطوررسمی: رسمانه رفتار می کند. (فرهنگ فارسی معین). رسمی و از روی قاعده و ترتیب و قانون. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
رستمان رستمان دهی از دهستان خورخورۀ بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج. سکنۀ آن 340 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات و حبوب و عسل. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) لغت نامه دهخدا
استبانه استبانه پیدایی هویدایی، آشکارشدن، آشکارکردن، به جای آوردن شناختن پیداشدن آشکار گشتن هویدا شدن، پیدا کردن آشکار کردن، بجای آوردن دانستن شناختن، هویدایی ظهور فرهنگ لغت هوشیار