جدول جو
جدول جو

معنی دستجردی - جستجوی لغت در جدول جو

دستجردی
(دَ جِ)
منسوب است به دستجرد و دستجرد مواقع عدیده است از آنجمله قریه ای به طوس و قریه ای به بلخ و قریه ای به مرو. (از سمعانی) (از معجم البلدان). و رجوع به دستجرد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دستمردی
تصویر دستمردی
یاری، کمک، مددکاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستبرد
تصویر دستبرد
دزدی، چپاول، غارت، تردستی، چیرگی، تصرف، پیشی و سبق بردن
دستبرد از چیزی بردن: کنایه از بر چیزی پیشی گرفتن، برای مثال تکاور دستبرد از باد می برد / زمین را دور چرخ از یاد می برد (نظامی۲ - ۱۴۵)
دستبرد زدن: دزدی کردن، چیزی را ربودن، غارت کردن، حمله و هجوم بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دسترسی
تصویر دسترسی
قدرت، توانایی، قدرت دست یافتن به چیزی، توانگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستگرد
تصویر دستگرد
قریه، زمین و ملک زراعتی، دسکره، بنایی کوشک مانند که بر گرد خانه ها باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستمرد
تصویر دستمرد
یار، مددکار، معاون، دستیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستجرد
تصویر دستجرد
دستگرد، قریه، زمین و ملک زراعتی، دسکره، بنایی کوشک مانند که بر گرد خانه ها باشد
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
فردریک چارلز. امیرالبحر انگلیسی. مولد چارلتن (1859- 1925 میلادی). وی، فن اسپی را در جزایر فالکلاند مغلوب کرد (1914) ، برادر وی، آلفرد، نقاش بلژیکی، مولد بروکسل (1828- 1906 میلادی). وی قسمت اعظم زندگانی خود را در فرانسه گذرانید و او در پرده های خود زنان پاریسی دورۀ امپراطوری دوم را تصویر کرده است
لغت نامه دهخدا
(دَ گَ)
گردش در بیابان و صحرا. (ناظم الاطباء). و رجوع به دشتگرد شود
لغت نامه دهخدا
(دَ جِ)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 9هزارگزی جنوب خاوری مشهد و 3هزارگزی جنوب باختری کشفرود، با 306 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَ خُ دَ)
دهی است از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 46هزارگزی شمال خاوری بهبهان و 38هزارگزی شمال راه شوسۀ آرو به بهبهان. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ دَ / دِ)
دستکره. به معنی قلعه و حصار است که مخفف آن دسکره باشد. (آنندراج). رجوع به دسکره شود، مطلق شهر. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دست دارمی. نوعی تملک. رجوع به دست دارمی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ دَ)
این نام در تاریخ سیستان آمده است و ظاهر است که نام محلی است: آمدن امیر الت عاری (ظ: الب غازی) به درق چهاردهم جمادی الاخر چهارصدونود و مقیم شدن اوی... به دستکرده تا دوازدهم ماه رجب هم بدین سال... (تاریخ سیستان چ بهار ص 388)
لغت نامه دهخدا
(دَ گِ)
منسوب به دستگرد. رجوع به دستگرد شود
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ)
یاری و مددکاری. (برهان). کمک. اعانت:
دست هزار رستم برتافتی که تو
در باب دست مردی سهراب دیگری.
خالد بن ربیع مکی طولانی.
، شجاعت. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
اگر به رستم دستان ورا قیاس کنم
قیاس راست نیاید به رستم دستان
ازآنکه رستم دستان به دستمردی کرد
گهی مبارزت و گه بحیله و دستان.
سوزنی.
همه مبارزت او بدستمردی اوست
چنان شناس مر او را ورا چنان می دان.
سوزنی.
، (به اضافه) قدرت و قوت. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(دَ جِ دَ)
مزرعۀ انجیله است و انجیله از ده های وزواه قم است. (از تاریخ قم ص 139)
لغت نامه دهخدا
(دَ جِ دَ)
دهی است جزء دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین. واقع در 36هزارگزی شمال غرب بوئین، با 121 تن سکنه (سرشماری 1335 هجری شمسی). آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1). این ده را دستجرد دشتابی نیز گویند
لغت نامه دهخدا
تصویری از دسترسی
تصویر دسترسی
قدرت و توانائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستگرای
تصویر دستگرای
مغلوب زتون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستمردی
تصویر دستمردی
یاری و مددکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست مردی
تصویر دست مردی
یاری مدد کاری معاونت، قدرت قوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستگرد
تصویر دستگرد
قریه، زمین زراعتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستوری
تصویر دستوری
وزارت، وزیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستبرد
تصویر دستبرد
دزدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستگرای
تصویر دستگرای
((دَ گِ))
مغلوب، زبون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستبرد
تصویر دستبرد
((~. بُ))
نیرو، دلیری، دزدی، چپاول، مهارت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستجرد
تصویر دستجرد
((دَ گِ))
قریه، زمین ناهموار، زمین و ملک زراعتی، بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد، دستگره، دسکره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست مردی
تصویر دست مردی
((~. مَ))
یاری، مددکاری، کنایه از قدرت، قوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستبرد
تصویر دستبرد
سرقت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستگرد
تصویر دستگرد
دستجرد، تسبیح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستوری
تصویر دستوری
آمرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستجرد
تصویر دستجرد
دستگرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستبری
تصویر دستبری
اخلال، تحریف
فرهنگ واژه فارسی سره
با دست انجام شده، دست بافت
فرهنگ گویش مازندرانی