جدول جو
جدول جو

معنی درگهان - جستجوی لغت در جدول جو

درگهان
(دَ گَ)
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 20 هزارگزی باختر قشم و سر راه مالرو قشم به باسعیدو، با 1271 تن سکنه (سرشماری سال 1335 هجری شمسی). آب آن از چاه و باران و راه آن مالرو است. گمرک و گارد مسلح و پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درفشان
تصویر درفشان
(دخترانه)
درخشان و روشن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دریجان
تصویر دریجان
دریگان، یک سوم هر برج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درزمان
تصویر درزمان
رشته ای که برای دوختن چیزی به سوزن بکشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دگرسان
تصویر دگرسان
دگرگون، طور دیگر، جور دیگربرای مثال مشیات خلق نگردد دگرگون / قضیات سابق نگردد دگرسان (عبدالواسع جبلی - ۲۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درفشان
تصویر درفشان
درخشان، درخشنده، روشن، تابان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیگدان
تصویر دیگدان
جای گذاشتن دیگ، دیگ پایه، اجاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درایان
تصویر درایان
در حال حرف زدن، دراینده، گوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتهان
تصویر ارتهان
به گرو گرفتن، گرو کردن، گروگان گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درفشان
تصویر درفشان
درافشاننده، کنایه از شخص بلیغ و زبان آور، شیرین سخن، درافشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
درخشنده، روشنی دهنده، روشن، تابان، رخشان، درخور توجه، شاخص، بن مضارع درخشاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیرگهان
تصویر دیرگهان
دیرگاه، زمان دیر، زمان قدیم، از مدت دراز، دیروقت، بی موقع، دیرگاهان، دیرگهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درگاهی
تصویر درگاهی
آستانه، حداقل میزان لازم برای تحریک یک عصب حسی مثلاً آستانهٴ شنوایی، قطعۀ زیرین چهارچوب در یا پنجره، نقطۀ آغاز یک عمل مثلاً در آستانهٴ ازدواج، آستان، زن، همسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریگان
تصویر دریگان
یک سوم هر برج
فرهنگ فارسی عمید
(وَ مَ)
نام یکی از دهستانهای پنجگانه بخش هوراند شهرستان اهر، که در قسمت جنوب خاوری بخش قرار گرفته و آب و هوای نسبتاً گرمسیری دارد. آب آن و قراء تابعه از قره سو و رود خانه کجرود و چشمه تأمین می شود. مرکز دهستان آبادی ورگهان است. این دهستان از هیجده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و بالغ بر 2080 تن جمعیت دارد. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دوروهان. ده کوچکی است از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 3 هزارگزی باختر سی سخت و 2هزارگزی باختر راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). این دهستان تا سال 1339 هجری شمسی تابع بهبهان بود و بعد از تأسیس شهرستان کهکیلویه (دیماه 1337) ظاهراً تابع آن قرار داده شده است و در آبان 1338 قسمتی از آن از این شهرستان منتزع و ضمیمۀ شهرستان شیراز شده است. (از دایره المعارف فارسی)
نام رودخانه ای است در بلخ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ بِ)
دهی است از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین، واقع در 2هزارگزی شمال ضیأآباد، با 408 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیر گهان
تصویر دیر گهان
زمان قدیم مدت دراز، دیر وفت بی موقع
فرهنگ لغت هوشیار
جای گذاشتن دیگ دیگپایه، سه پایه، اجاق آتشدان. یا دیگدان سرد بخیل خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریگان
تصویر دریگان
صور و اشکال فلکی
فرهنگ لغت هوشیار
گروستاندن، گروکردن، گروگان گرفتن گرو گرفتن گروستاندن گرو کردن به گرو گان گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
تابان، روشنی دهنده، لرزان و تابان، فروزان، ساطع
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دم در خانه بزرگان نگهبانی دهد نگهبان در حاجب قاپوچی، حارس نگهبان. یا دربان فلک آفتاب، ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمهان
تصویر ارمهان
پارسی تازی گشته آهن نرم
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته دریگان دریگان سه بهر سه بخش آسایی است (آسا قانون) در ستاره شناسی که در آن چهره ها و پیکرهای آسمانی را به سه گروه بخش می کنند قانونی است در هیئت که در آن صور و اشکال فلکی را بسه طبقه تقسیم کنند، سه یک برجها نزد هندوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درمدان
تصویر درمدان
زوزندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درگدار
تصویر درگدار
مهایک مودار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درفشان
تصویر درفشان
تابان، روشن، براق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتهان
تصویر ارتهان
((اِ تِ))
گرو گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
((دَ یا دِ رَ))
تابان، روشنی دهنده
فرهنگ فارسی معین
تورفتگی در یک دیوار از کف زمین تا بلندی قد انسان به صورت اشکاف یا دولابچه بدون در
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درفشان
تصویر درفشان
((دُ یا دَ رَ))
درخشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیگدان
تصویر دیگدان
جای گذاشتن دیگ، دیگپایه، سه پایه، اجاق، آتشدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
براق، نورانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درخشان
تصویر درخشان
Bright, Brilliant, Dazzling, Gleaming, Glistening, Glittering, Glossy, Glowing, Incandescent, Lucent, Luminous, Lustrous, Lustrously, Radiant, Scintillating, Shimmering, Shining, Shiny, Sparking, Sparkly, Twinkling, Twinkly
دیکشنری فارسی به انگلیسی