جدول جو
جدول جو

معنی درودگاه - جستجوی لغت در جدول جو

درودگاه
(دُ)
قریه ای است میانۀ دو رود خانه دالکی و خشت افتا، ده فرسخی جنوبی زیراه. (فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان زیراه بخش برازجان شهرستان بوشهر. واقع در 12هزارگزی شمال باختری برازجان بین رود خانه شاپور ودالکی، با 1269 تن سکنه. آب آن از رود خانه دالکی وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فروشگاه
تصویر فروشگاه
جای فروش، محل فروش اجناس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرودگاه
تصویر فرودگاه
جای فرود آمدن، محل پایین آمدن، میدان وسیع دارای باند آشیانه و دستگاه های دیگر برای فرود آمدن یا پرواز کردن هواپیما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درودگری
تصویر درودگری
پیشۀ درودگر، نجاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
محل تشکیل اردو، محل نگه داری آوارگان و اسرای جنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آوردگاه
تصویر آوردگاه
رزمگاه، میدان جنگ، جای نبرد
فرهنگ فارسی عمید
بخاری، دودکش، (ناظم الاطباء)، جایی که از آن دود برآید، (آنندراج) :
به دود گلخن امید دودگاه هوس
که با دماغ منش هر دو راست قرب جوار،
عرفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
ده کوچکی است از دهستان فنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر. واقع در 100هزارگزی جنوب باختری بمپور و کنار راه مالرو فنوج به مشک. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
منزل. (یادداشت بخط مؤلف). محل فرودآمدن. (آنندراج) ، لشکرگاه و معسکر. (ناظم الاطباء) ، نشیمنگاه هواپیما. مهبط. (یادداشت بخط مؤلف). جایی که هواپیماها در آن فرودآیند و مسافران خود را سوار یا پیاده کنند. مطار. رجوع به فرودآمدنگاه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دورنگاه
تصویر دورنگاه
دوربین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرودگاه
تصویر فرودگاه
منزل، محل فرود آمدن نشیمنگاه هواپیما، مهبط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غروبگاه
تصویر غروبگاه
اوراک گاه شبانگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرادگاه
تصویر زرادگاه
جایی که زره سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروشگاه
تصویر فروشگاه
جای فروختن متاع و کالا، دکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو گاه
تصویر دیو گاه
دیوستان دیو خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
بونک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوردگاه
تصویر آوردگاه
جنگ گاه، رزم گاه، معرکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
محل اردو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروشگاه
تصویر فروشگاه
((فُ))
محل فروش اجناس، جای فروش، مغازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آوردگاه
تصویر آوردگاه
میدان جنگ، عرصه کارزار، آوردگه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درودگری
تصویر درودگری
نجاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرودگاه
تصویر فرودگاه
((فُ))
محل فرود آمدن، محوطه مخصوص نشستن هواپیما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برونگاه
تصویر برونگاه
محل صدور، مخرج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درآیگاه
تصویر درآیگاه
ورودی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نمودگاه
تصویر نمودگاه
مظهر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرودگاه
تصویر فرودگاه
منزل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درودگری
تصویر درودگری
نجاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
Encampment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
лагерь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
Lager
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
табір
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
oboz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
营地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
acampamento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اردوگاه
تصویر اردوگاه
campo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی