شغل درودگر. حرفۀ درودگر. نجاری و شغل چوب تراشی. (ناظم الاطباء). نجاره. (منتهی الارب) (دهار) : هوشنگ... دیوان را قهر کرد و آهنگری و درودگری و بافندگی پیشه آورد. (نوروزنامه). درودگری کار بوزینه نیست. (کلیله و دمنه). سین چون دندانهای ارۀ درودگری باید. (از راحه الصدور، در تعلیم خط). - امثال: از بوزینه درودگری نیاید. (امثال و حکم)
اگر به خواب بیند که در خواب درودگری می کرد، دلیل است مردم را نیکوخواه و مصلح است، ولکن صحبت او با مردمان به نفاق است و بعضی را نصیحت نکند و به طریقی معالجه خود را به ایشان نماید، زیرا که اصل چوب به خواب، نفاق است. محمد بن سیرین تراشیدن و بریدن و راست کردن چوب تعلیم نیکو است، لکن فعل نفاق با وی است. درودگر در خواب، مردی است که مردمان را ادب و فرهنگ آموزد و مصلح کارهای مردم است در راه دین و نفاق از ایشان زایل کند و چوب در خواب مرد مانند، که از ایشان فساد و نفاق است. و درودگر را کار راست کردن چیزها است، از این سبب درودگر در خواب معلم است، که کودکان جاهل و نادان را دانش و فرهنگ آموزد و راه دین نماید.
نجار، و این مأخوذ از درودن است که چوب و زراعت قطع کردن باشد. (غیاث) (آنندراج). درودکار. (ناظم الاطباء). درگر. کسی که اسباب و آلاتی از چوب می سازد و به عربی نجار گویند. (لغات فرهنگستان). اسکاف. دُعمی ّ. فَیتَق. فَیتَن. (از منتهی الارب). کتکار. لتگر. (از برهان). نهام (ن َ / ن ِ / ن ُ) . نهامی (ن َ / ن ِ / ن ُ) . (از منتهی الارب) : درودگر بازرسید. (کلیله ودمنه). بوزینه ای درودگری را دید. (کلیله و دمنه). کرسیی کش درودگر سازد هرچه پستر لطیف تر سازد. امیرخسرو دهلوی. مدماک، رشتۀ درودگر که وقت تراشیدن چوب بدان خط کشد. (از منتهی الارب)، بوعلی سینا این کلمه راظاهراً به معنی بنّا بکار برده و در جای دیگر بدین معنی دیده نشد: و اما آنچه بیرون از چیز بود یا آن علت بود که چیز از بهر وی است یا نه آن بودکه چیز از بهر وی است، و لکن آن بود که از وی است وپیشین را علت غائی خوانند و علت تمامی خوانند چون پوشیدگی که علت خانه است که اگر سبب پوشیدگی نبودی خانه موجود نبودی و دیگر را علت فاعلی خوانند چون درودگر خانه را و همه علتها را غایت، علت کند که اگر صورت غایت اندر نفس درودگر نیستی وی درودگر نشدی و کار نکردی و صورت خانه موجود نیامدی و گل عنصر خانه نکردی. پس سبب همه سببها، آنجا که غایت بود غایت بود. (دانشنامۀ علائی چ احمد خراسانی ص 100)