- درمودار
- مهایک رگدار
معنی درمودار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دارنده زوزندار
گناهکار مجرم
درخت گلابی، امرودبن
صاحب منصب در نیروی دریایی، دریابیگی، امیرالبحر
معاشرت کننده دوست رفیق: گرم دارانت ترا گوری کنند طعمه موران و مارانت کنند. (مثنوی) غصه دار اندوهگین: شب در آن حجره نشست آن گرم دار بر امید و عده آن یار غار... (مثنوی)
درخت لیمو، لیمو دارو
غصه دار، اندهگین
دیاگرام، چارت، شاخص، طرح
زوزندان
مهایک مودار
کسی که با دام جانوران را صید می کرد، صیاد، برای مثال فراوان رنج بیند دامداری / به دشت و کوه تا گیرد شکاری (فخرالدین اسعد - ۳۶۵)
ظاهر، نمایان، آشکار، مانند، نظیر، نشان، علامت، در ریاضیات خطی که میزان بالا وپایین رفتن تعداد یا مقدار محصولات یا درآمدها و چیزهای دیگر را نشان می دهد. برای ترسیم این خط جدول شطرنج مانندی بر صفحۀ کاغذ رسم و میزان تغییر مقدار را با پایین بردن یا بالا بردن آن خط نشان می دهند
دنباله دار، هر جانوری که دم داشته باشد، دارای دم
مشهود، نمایان، پدیدار، تابان، ظاهر، آشکار
مدعی، ادعا کننده
کسی که به خرید و فروش حیوانات اهلی می پردازد
دیوانه، مصروع
چاه یا نقب یا تونل که هوای آن سنگین باشد و انسان در آن دچار خفگی شود
نوعی سرو، درختی بسیار بلند و تناور و با چرب و تندبو و برگ های ساده و پهن که از چوب آن دکل کشتی درست میکنند، صنوبر هندی
مدعی، ادعا کننده
کسی که پیشه اش ساختن اسباب و آلات چوبی است، درگر، نجار، چوب تراش
آوای دهل، درخت پشه
دارنده دم مانند اسب و استر
دارای در مثلاً جعبۀ دردار، دربان
صدای طبل، آواز دهل
صدای طبل، آواز دهل
دارنده مو، آنچه دارای خط باشد، دارای ترک