بندی را گویند که در پیش آب بندند که تلف نشود. (از برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). اما صحیح کلمه ورغ است نه درغ. رجوع به ورغ شود: سنتهای نیکو نهاد و از آن جمله این درغات و قسمت آب بخارا وی نهاد به عدل و انصاف. (تاریخ بخارای نرشخی ص 3)
بندی را گویند که در پیش آب بندند که تلف نشود. (از برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). اما صحیح کلمه ورغ است نه درغ. رجوع به ورغ شود: سنتهای نیکو نهاد و از آن جمله این درغات و قسمت آب بخارا وی نهاد به عدل و انصاف. (تاریخ بخارای نرشخی ص 3)
درغوش. درویش. صاحب میزان الافکار فی شرح معیار الاشعار خواجه نصیرالدین طوسی گوید که مردم بعض بلاد ایران کلمه درویش را درغویش تلفظ کنند با غین و واو معدوله. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به پسر درغوش شود
درغوش. درویش. صاحب میزان الافکار فی شرح معیار الاشعار خواجه نصیرالدین طوسی گوید که مردم بعض بلاد ایران کلمه درویش را درغویش تلفظ کنند با غین و واو معدوله. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به پسر درغوش شود
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان آباده واقع در یک هزارگزی شمال آباده وکنار راه شوسۀ شیراز به اصفهان، با 580 تن سکنه. آب آن از قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان آباده واقع در یک هزارگزی شمال آباده وکنار راه شوسۀ شیراز به اصفهان، با 580 تن سکنه. آب آن از قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
منسوب است به درغم، که ناحیه ای است در دو فرسخی سمرقند. (از الانساب سمعانی). منسوب به درغم که شراب آنجا مشهور بوده است: قال (کسری) فأخبرنی عن أطیب الشراب و ألذه، قال (ریدک خوش آواز) : العنبی... و خیره البلخی و المروروذی و... الدرغمی. (غرر أخبار ملوک الفرس ثعالبی). خرم بود همیشه بدین فصل آدمی با بانگ زیر و بم بود و قحف درغمی. منوچهری. شراب درغمی از جام شامی بشادی نوش کن از بام تا شام. سوزنی. بساط نشاط گسترده بود و ملازمت می درغمی کرده. (جهانگشای جوینی). می درغمی خور که گر در غمی که شادی فزاید همی درغمی. سیدحسن غزنوی
منسوب است به درغم، که ناحیه ای است در دو فرسخی سمرقند. (از الانساب سمعانی). منسوب به درغم که شراب آنجا مشهور بوده است: قال (کسری) فأخبرنی عن أطیب الشراب و ألذه، قال (ریدک خوش آواز) : العنبی... و خیره البلخی و المروروذی و... الدرغمی. (غرر أخبار ملوک الفرس ثعالبی). خرم بود همیشه بدین فصل آدمی با بانگ زیر و بم بود و قحف درغمی. منوچهری. شراب درغمی از جام شامی بشادی نوش کن از بام تا شام. سوزنی. بساط نشاط گسترده بود و ملازمت می درغمی کرده. (جهانگشای جوینی). می درغمی خور که گر در غمی که شادی فزاید همی درغمی. سیدحسن غزنوی
درغلتیدن. غلتیدن. غلطیدن: چو می خوردیم درغلطیم هر یک با نگارینی چو برخیزیم گرد آییم زیر کلۀ حجله. فرخی. زمین چون گوی فصادان که درغلطد به خون اندر. (از سندبادنامه ص 16). رجوع به درغلطیدن و غلطیدن شود
درغلتیدن. غلتیدن. غلطیدن: چو می خوردیم درغلطیم هر یک با نگارینی چو برخیزیم گرد آییم زیر کلۀ حجله. فرخی. زمین چون گوی فصادان که درغلطد به خون اندر. (از سندبادنامه ص 16). رجوع به درغلطیدن و غلطیدن شود
دهی است از دهستان بلورد بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع در 30 هزارگزی خاور سعیدآباد و سر راه مالرو تکیه به قلعه سنگ، با 480 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. مزارع دارستان و مختاری جزء این ده است. ساکنین آن از طایفۀ بچاقچی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان بلورد بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع در 30 هزارگزی خاور سعیدآباد و سر راه مالرو تکیه به قلعه سنگ، با 480 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. مزارع دارستان و مختاری جزء این ده است. ساکنین آن از طایفۀ بچاقچی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام موضعی به شهر داور سیستان. (یادداشت مرحوم دهخدا) : شهری است (به حدود خراسان) از زمین داور و ثغر است بر روی غور. و اندر درغش زعفران روید بسیار وپیوسته است به ناحیت درمشان بست. (حدود العالم)
نام موضعی به شهر داور سیستان. (یادداشت مرحوم دهخدا) : شهری است (به حدود خراسان) از زمین داور و ثغر است بر روی غور. و اندر درغش زعفران روید بسیار وپیوسته است به ناحیت درمشان بُست. (حدود العالم)
دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان دره گز واقع در99 هزارگزی جنوب خاوری کبود گنبد. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان دره گز واقع در99 هزارگزی جنوب خاوری کبود گنبد. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بهمئی سردسیر بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع در 29 هزارگزی جنوب شرقی قلعه اعلا مرکز دهستان و 60 هزارگزی شمال راه شوسۀ بهبهان. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان بهمئی سردسیر بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع در 29 هزارگزی جنوب شرقی قلعه اعلا مرکز دهستان و 60 هزارگزی شمال راه شوسۀ بهبهان. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام موضعی که آنجا شراب خوب می شود، و شراب درغمی منسوب بدانجاست. (برهان). نام ناحیه و شهری است از اعمال سمرقند و مشتمل بر چند پارچه ده پیوسته از اعمال مایمرغ سمرقند. (از معجم البلدان) (از مراصدالاطلاع) : تا سوی درغم نشاط کرد و خرامید شد در غم بسته بر حوالی درغم. سوزنی. همیشه تا شود از تاب سیر خسرو انجم همیشه تا بود از عکس جام بادۀ درغم. امامی هروی
نام موضعی که آنجا شراب خوب می شود، و شراب درغمی منسوب بدانجاست. (برهان). نام ناحیه و شهری است از اعمال سمرقند و مشتمل بر چند پارچه ده پیوسته از اعمال مایَمُرْغ سمرقند. (از معجم البلدان) (از مراصدالاطلاع) : تا سوی درغم نشاط کرد و خرامید شد در غم بسته بر حوالی درغم. سوزنی. همیشه تا شود از تاب سیر خسرو انجم همیشه تا بود از عکس جام بادۀ درغم. امامی هروی
نام نغمه ای باشد از موسیقی که شنیدن آن غم و الم از دل بیرون کند، و معنی ترکیبی آن دراندوه باشد. (برهان). نام پرده ای است از موسیقی که هرچند کسی را غم و اندوه فروگرفته باشد بمجرد شنیدن آن به شادی مبدل گردد. (جهانگیری) : چنان مستغرقم در غم که مطرب اگر درغم سراید غم فزاید. بوسلیک
نام نغمه ای باشد از موسیقی که شنیدن آن غم و الم از دل بیرون کند، و معنی ترکیبی آن دراندوه باشد. (برهان). نام پرده ای است از موسیقی که هرچند کسی را غم و اندوه فروگرفته باشد بمجرد شنیدن آن به شادی مبدل گردد. (جهانگیری) : چنان مستغرقم در غم که مطرب اگر درغم سراید غم فزاید. بوسلیک