جدول جو
جدول جو

معنی درشکسته - جستجوی لغت در جدول جو

درشکسته
(دَ شِکَ تَ / تِ)
شکسته. منکسر:
طاق فلک ز زلزلۀ صور در شکست
زین طاق درشکسته سبکتر گذشتنی است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاشکسته
تصویر پاشکسته
کسی یا چیزی که پایش شکسته باشد، کنایه از عاجز، ناتوان، زمین گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرشکسته
تصویر پرشکسته
پرنده ای که بالش شکسته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرشکسته
تصویر سرشکسته
کسی که سرش شکسته باشد، کنایه از سرافکنده، شرمسار، خواروخفیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
رنجیده، آزرده، ناامید
فرهنگ فارسی عمید
بازرگانی که به واسطۀ خبط و اشتباه در تجارت زیان دیده و نتواند وام های خود را بپردازد، ورشکست
فرهنگ فارسی عمید
(پَ شِ کَ تَ / تِ)
مرغ پرشکسته، بال شکسته
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ / دِ)
که سر اوشکسته باشد، خجل. شرمسار:
دهی که با شکرش قند اگر کند دعوی
به سرشکسته کشندش به کوچه و برزن.
نورالدین ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ دَ)
شکستن. خرد کردن. در هم خرد کردن:
نیم شبی نیم برم نیم مست
نعره زنان آمد و در، درشکست.
عطار.
صدهزاران نیزۀ فرعون را
درشکست آن موسیی با یک عصا.
مولوی.
ساعد دل چون نداشت قوت بازوی صبر
دست غمش درشکست پنجۀ نیروی من.
سعدی.
- با حق درشکستن، درافتادن و عاصی شدن:
نام و ناموس ملک را درشکست
کوری آنکس که با حق درشکست.
مولوی.
، تا شدن. بتو برگشتن. دوتا شدن. (ناظم الاطباء) :
طاق فلک ز زلزلۀ صور درشکست
زین طاق درشکسته سبکترگذشتنی است.
خاقانی.
- بهم درشکستن، داخل هم گردیدن. در هم آمیختن. در هم ریختن:
زآتش و آبی که بهم درشکست
پیه در او گردۀ یاقوت بست.
نظامی.
- درشکستن آستین (پاچه و غیره) ، ورمالیدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). برزدن آستین.
- درشکستن شب، بیوقت شدن، و شب از مواقع اعتدال خود گذشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا). پاسی از آن گذشتن یا از نیمه گذشتن:
سپهدار ترکان چو شب درشکست
میان با سپه تاختن را ببست.
فردوسی.
هر روزی به مزدوری رفتی و تا شب کار کردی و هرچه بستدی در وجه یاران خرج کردی، اما تا نماز شام بگزاردی و چیزی بخریدی و بر یاران آمدی شب درشکسته بودی. یک شب یاران گفتند او دیرمیآید بیایید تا ما نان بخوریم و بخسبیم. (تذکره الاولیاء عطار).
، پیر شدن. سالخورده شدن. شکسته شدن:
چه رسیده ست از زمانه ترا
پیر ناگشته در شکستی زود.
ابن یمین.
، کاستن. زیان کردن. (ناظم الاطباء) ، کنایه از تخته های درشکستن و آن از چوب باشد اکثر و بعضی جاها از سنگ مرمر نیز دیده شده. (آنندراج) :
همه سختی از بستگی لازم است
چو در بشکنی خانه پر هیزم است.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
کسی که هرچه داشته از دست رفته است. (آنندراج). مفلس. نادار. پریشان
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاشکسته
تصویر پاشکسته
آنکه پای شکسته دارد، عاجز ناتوان، جمع پاشکستگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورشکستن
تصویر ورشکستن
ورشکسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورشکستی
تصویر ورشکستی
ورشکسته شسدن ورشکستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلشکسته
تصویر دلشکسته
رنجیده آزرده، ناامید مایوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشکستن
تصویر برشکستن
اعراض کردن، ترک دادن منصرف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر شکسته
تصویر پر شکسته
بال شکسته: مرغ پر شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که سرمایه و مال خود را ازدست داده تاجری که بر اثر پیشامدی سرمایه خود را از دست داده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشکسته
تصویر سرشکسته
سر افکنده خجل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورشکسته
تصویر ورشکسته
((وَ شِ کَ تِ))
ورشکست. ورشکستن، کسی که سرمایه و مال خود را از دست داده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشکسته
تصویر سرشکسته
((سَ. ش کَ تِ))
سرافکنده، خجل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برشکستن
تصویر برشکستن
((بَ ش ِ کَ تَ))
دوری کردن، روی برتافتن، شمردن، حساب کردن
فرهنگ فارسی معین
خجل، شرمسار، سرافکنده، شرمسار، خفیف، شرم زده، بور، دماغ سوخته، مچل
متضاد: سرافراز، سربلند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خانه خراب، مالباخته، محجور، مفلس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
Disheartened, Brokenhearted, Dejected, Heartbroken
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
le cœur brisé, abattu, brisé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
cuore spezzato, abbattuto, cuor rotto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
gebroken hart, neerslachtig, ontmoedigd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
desconsolado, abatido, desanimado, destrozado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
mit gebrochenem Herzen, niedergeschlagen, entmutigt, am Herzen gebrochen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
de coração partido, abatido, desanimado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
心碎的 , 沮丧的 , 灰心丧气的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
złamane serce, przygnębiony, zniechęcony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
з розбитим серцем , пригнічений , розчарований , розбитий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
с разбитым сердцем , удручённый , подавленный , разбитый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
patah hati, tertekan, putus asa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی