جدول جو
جدول جو

معنی درخت - جستجوی لغت در جدول جو

درخت
آغاج
تصویری از درخت
تصویر درخت
فرهنگ واژه فارسی سره
درخت
هرگیاه خشبی که دارای ریشه و تنه ساقه و شاخه ها باشد درخت گویند، شجر، نهال
فرهنگ لغت هوشیار
درخت
هر رستنی بزرگ و ستبری که دارای ریشه و تنه و شاخه باشد
درخت لاله: در علم زیست شناسی درختی زیبا، با گل های لاله ای زرد و نارنجی که چوبش برای ساختن مبل و اشیای چوبی به کار می رود و بومی آمریکا است
درخت مریم: درخت خرمایی که خشک بود و برای حضرت مریم از نو سبز و بارور شد، نخل مریم
تصویری از درخت
تصویر درخت
فرهنگ فارسی عمید
درخت
((دِ رَ))
گیاه بزرگ و ستبر که دارای ریشه و ساقه و شاخه ها باشد، جمع درختان
تصویری از درخت
تصویر درخت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درست
تصویر درست
صحیح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درخش
تصویر درخش
جرقه، برق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درات
تصویر درات
جمع دره، مروارید ها
فرهنگ لغت هوشیار
خوی گیری (عادت)، دلیری جنگ آمایی، آزمودن آزمودن آزمایش کردن، کار آزمودگی خبرگی، خو گرفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشت
تصویر درشت
زبر، زمخت، خشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درست
تصویر درست
کامل، تام، تمام و غیر ناقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخش
تصویر درخش
روشنی، تابش، فروغ، تابندگی، شعشعه، پرتو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرخت
تصویر کرخت
بی حس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوخت
تصویر دوخت
دوختن، برش لباس و بعد دوختن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشت
تصویر درشت
مقابل نرم، ناهموار، زبر، زمخت، خشن، چیزی که حجم آن از نوع خودش بزرگ تر باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درخش
تصویر درخش
درخشیدن، روشنی، روشنایی، فروغ، آذرخش، برق، برای مثال گر او تندر آمد تو هستی درخش / گر او گنجدان شد تویی گنج بخش (نظامی۵ - ۸۱۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درست
تصویر درست
صحیح، سالم، بی عیب، تمام، کامل، امین و استوار، سیم و زر مسکوک و تمام عیار
درست شدن: ساخته شدن، آماده شدن، اصلاح شدن
درست کردن: ساختن، آماده کردن، تربیت دادن
فرهنگ فارسی عمید
فروش مقابل خرید: رجال لا تلهیهم تجاره مردان که مشغول نکند ایشان را بازرگانیی و نه خرید و فروختنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرخت
تصویر کرخت
کرخ: (شیره انگور را بهر کسان ریزد بخم باده نوشی کی کند طبع کرخت باغبان ک) (علی خراسانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخش
تصویر درخش
((دَ یا دِ رَ))
فروغ، روشنایی، برق، آذرخش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دربت
تصویر دربت
((دُ بَ))
عادت، خو، تجربه، دلیری، هوشیاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درشت
تصویر درشت
((دُ رُ))
زبر، خشن، ناهموار، دشوار، سخت، نگران، آشفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درست
تصویر درست
((دُ رُ))
کامل، بی عیب، سالم، امین، استوار، زر تمام عیار، سکّه سالم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوخت
تصویر دوخت
دوختن
دوخت و دوز: دوختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درخف
تصویر درخف
زنبور سیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوخت
تصویر دوخت
شیوۀ دوختن
دوخت و دوز: عمل دوختن لباس یا چیز دیگر، خیاطی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دربت
تصویر دربت
عاقل بودن، حاذق بودن در کار و صنعت، خوگر شدن و حریص گشتن به چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درست
تصویر درست
Right, Rightly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
правильный , правильно
دیکشنری فارسی به روسی
правильний , правильно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
prawidłowy, poprawnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
正确的 , 正确地
دیکشنری فارسی به چینی
correto, corretamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
corretto, correttamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
correcto, correctamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی