جدول جو
جدول جو

معنی دربر - جستجوی لغت در جدول جو

دربر
در بغل، در کنار، در سینه
دربر داشتن: در بغل داشتن، شامل بودن
دربر کشیدن: در آغوش کشیدن
دربر گرفتن: شامل بودن
تصویری از دربر
تصویر دربر
فرهنگ فارسی عمید
دربر
در کنار، در سینه
تصویری از دربر
تصویر دربر
فرهنگ لغت هوشیار
دربر
فرار کن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلبر
تصویر دلبر
(دخترانه)
برنده دل، یار و معشوق، زیبا، جذاب، معشوق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پربر
تصویر پربر
درختی که میوۀ بسیار دارد، پرمیوه، پربار، پرثمر
پرپهنا، پهن، عریض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بربر
تصویر بربر
وحشی، ویژگی حیوانی که اهلی نشده و از انسان گریزان باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دربه
تصویر دربه
درپی، تکۀ پارچه ای که بر پارگی جامه بدوزند، پینه، پاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دربی
تصویر دربی
مسابقه ای که میان دو تیم همشهری برگزار می شود، شهرآورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلبر
تصویر دلبر
کسی که با زیبایی خود دیگری را فریفته و دل باختۀ خود کند، برندۀ دل، محبوب، معشوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دابر
تصویر دابر
تیری که از نشانه درگذرد، گذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درگر
تصویر درگر
درودگر، چوب تراش، نجار
فرهنگ فارسی عمید
(دَ بُ)
دهی است از دهستان کذاب بخش خضرآباد شهرستان یزد. واقع در 12هزارگزی خاور خضرآباد و متصل به راه دربرز به خضرآباد، با 542 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بربر
تصویر بربر
بربرنگاه کردن بکسی مستقیما بچشم او نگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پربر
تصویر پربر
پهن، عریض
فرهنگ لغت هوشیار
سپس رو دنباله رو، پایان ، بیخ، لاد (بنا) برزمین نرم، تیر که به آماج نخورد، رفته
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست کوچک از راسته بر شوندگان که در همه قاره ها (باستثنای استرالیا) زندگی میکند. پرهایش سیاه و سفید و زرد و سبزاست و مانند طوطی با پنجه از ساقه و شاخه های درخت بالا رود و با منقار خود حشرات را از زیر پوست درخت خارج کند و خورد دار توک درخت سنبه داربر دارشکنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوربر
تصویر دوربر
پیرامون، خالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلبر
تصویر دلبر
برنده دل، دلربا
فرهنگ لغت هوشیار
گرد اندام، ستور تیزرو، چراغ روشن، تیز دویدن، خویروانی روان شدن خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دربار
تصویر دربار
بیت، خانه، مسکن، عمارت، سرای، بارگاه، امرا
فرهنگ لغت هوشیار
خوی گیری (عادت)، دلیری جنگ آمایی، آزمودن آزمودن آزمایش کردن، کار آزمودگی خبرگی، خو گرفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دربدر
تصویر دربدر
دری بعد در دیگر، خانه بخانه، کنایه از شخص آواره و بی پناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دربه
تصویر دربه
عاقل بودن، حاذق بودن در کار و صنعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درور
تصویر درور
بازار گرمی، نرم شدن، خویرانی (خوی عرق)، خازروانی (خاز خمیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردر
تصویر دردر
آواره بی دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دربی
تصویر دربی
((دِ))
مسابقه اسب دوانی ویژه اسب های سه ساله، رقابت ورزشی همراه با تعصب بین دو تیم همشهری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دربار
تصویر دربار
((دَ))
بارگاه، کاخ شاهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دربت
تصویر دربت
((دُ بَ))
عادت، خو، تجربه، دلیری، هوشیاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دربه
تصویر دربه
((دُ بِ یا بَ))
آزمودن، آزمایش کردن، کار آزمودگی، خیرگی، خو گرفتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دربا
تصویر دربا
((دَ))
ضرورت، نیازمندی، سزاواری، شایستگی، دربایست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دابر
تصویر دابر
((بِ))
تابع، پیرو، دنباله، گذشته، آخر هر چیز
فرهنگ فارسی معین
((بِ بِ))
حالتی است برای نگاه کردن و آن مستقیم و معنی دار به کسی یا چیزی نگاه کردن است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دربرد
تصویر دربرد
صادر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلبر
تصویر دلبر
معشوق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دردبر
تصویر دردبر
آسپیرین
فرهنگ واژه فارسی سره