جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با درگر

درگر

درگر
درودگر. نجار. (انجمن آرا) (آنندراج) :
بفرمود تا درگران آورند
سزاوار چوبی گران آورند.
فردوسی.
بفرمود تا درگری پاک مغز
یکی تخته جست از پی کار نغز.
فردوسی.
ورا درگر آمد ز روم و ز چین
ز مکران و بغداد و ایران زمین.
فردوسی.
بسر بر یکی کرد صندوق نغز
بیاراست آن درگر پاک مغز.
فردوسی.
برفتند بیداردل درگران
بریدند از او تخته های گران.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

درور

درور
بازار گرمی، نرم شدن، خویرانی (خوی عرق)، خازروانی (خاز خمیر)
درور
فرهنگ لغت هوشیار