جدول جو
جدول جو

معنی دحمل - جستجوی لغت در جدول جو

دحمل
(دَ مَ)
این صورت و صورت ’دحمل کو’در عبارت ذیل از اسرار التوحید ’من کاری دارم مهمتر از اینکه من چیزی بشما دهم تا شما دحمل کو زنید و کخ کخ کنید’. (اسرار التوحید چ بهمنیار ص 225). آمده است با کلمه کخ کخ که معنی حراره و حال صوفیان دارد. در نسخۀ دیگر ’بحد کورند’ آمده و در نسخۀ سوم ’که محملوک زنید’. (چ صفا ص 284 و حاشیه). اما این ترکیب جای دیگر دیده نشد و احتمال ضعیف توان داد که ’دهل به کو زنید’ باشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درمل
تصویر درمل
دلمل، غلۀ نارس، دانه ای که هنوز نرسیده و سفت نشده باشد، نخود و لوبیا که سبز رنگ و در غلاف باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلمل
تصویر دلمل
غلۀ نارس، دانه ای که هنوز نرسیده و سفت نشده باشد، نخود و لوبیا که سبز رنگ و در غلاف باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
بردباری کردن، بردباری داشتن، طاقت آوردن، شکیبایی، بردباری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محمل
تصویر محمل
مفرد واژۀ محامل، آنچه در آن کسی یا چیزی را حمل کنند، هودج، پالکی، کجاوه،
آنچه محل اعتماد واقع شود، محل اعتماد، علت، سبب، انگیزه
محمل بربستن: ستن کجاوه بر پشت ستور، آماده شدن کاروان برای حرکت، محمل بستن
محمل بستن: بستن کجاوه بر پشت ستور، آماده شدن کاروان برای حرکت، برای مثال تبیره زن بزد طبل نخستین / شتربانان همی بندند محمل (منوچهری - ۶۵)
فرهنگ فارسی عمید
(مُ دَ مِ)
غلطاننده بر زمین. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از دحمله، به معنی دحرجه. رجوع به دحمله شود، که افتادگان و با خاک یکسان شدگان را می گذارد و پامال میکند. نعت فاعلی است از دحمله. رجوع به دحمله شود
لغت نامه دهخدا
غله نارس نخود و لوبیا و مانند آنها که نرسیده باشد و آنرا بریان کنند و بخورند
فرهنگ لغت هوشیار
غله ایست که هنوز خوب نرسیده (بطور عموم)، نخود و لوبیای خام که در غلات باشد (خصوصا) غله نارس
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی داخولگر کسی که با داهول یا داخول شکار کند باز ایستادن سر باز زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
کوچ کردن، از منزل برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محمل
تصویر محمل
کجاوه که بر شتری بندند، بارگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلمل
تصویر دلمل
((دُ مُ))
غله نارس، نخود و لوبیای سبز که هنوز در غلاف باشند، درمل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محمل
تصویر محمل
((مَ مِ))
هودج و کجاوه که بر شتر بندند، جمع محامل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
((تَ حَ مُّ))
برتافتن، تاب داشتن، شکیب داشتن، توانایی، طاقت، شکیبایی، قبول رنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درمل
تصویر درمل
((دُ مُ))
غله نارس، نخود و لوبیای سبز که هنوز در غلاف باشند، دلمل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
بردباری، تاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
Tolerance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
tolérance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
hoşgörü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
관용
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
忍耐
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
סַבלָנוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
सहनशीलता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
toleransi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
ความอดทน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
терпение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
tolerantie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
tolerancia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
tolleranza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
tolerância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
忍耐
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
tolerancja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
терпіння
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
Toleranz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تحمل
تصویر تحمل
uvumilivu
دیکشنری فارسی به سواحیلی