جدول جو
جدول جو

معنی داویده - جستجوی لغت در جدول جو

داویده
مدعا
تصویری از داویده
تصویر داویده
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داوید
تصویر داوید
(پسرانه)
داوود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بالیده
تصویر بالیده
(دخترانه)
رشد و نمو کرده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دارینه
تصویر دارینه
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی سقز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دامیده
تصویر دامیده
بالارفته، بربادرفته، بادبرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داویدن
تصویر داویدن
داو خواستن، ادعا کردن، دعوی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درویده
تصویر درویده
دروشده
فرهنگ فارسی عمید
(وو دیْ یَ)
سنۀ داودیه، نام سال هفتم نزول قرآن بمکه. در این سال سورۀ ’ص’، ’صافات’، ’یس’، ’ملائکه’ و ’سبا’ نازل شد. نام سال هفتم بعثت رسول صلوات الله علیه از سیزده سال توقف آن حضرت در مکه
لغت نامه دهخدا
(وو دیْ یَ)
نام قریۀ کوچکی بشمال تهران. میان عباس آباد و قلهک در چهارهزارگزی جنوب قلهک و 7هزارگزی جنوب تجریش. دارای 30 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). در حال حاضر در اراضی این قریه ساختمانهای متعدد بپا گردیده و صورت یکی از نقاطآباد و پرجمعیت نواحی نزدیک پایتخت را یافته است
لغت نامه دهخدا
نام قصبه ای کنار نهر داوید در 350هزارگزی پاناما در جمهوری پاناما از امریکای مرکزی، نام نهری که از کنار شهر داوید واقع در پاناما گذرد، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(یَ / وی یَ)
فلات. بیابان. (مهذب الاسماء). دوّ. (منتهی الارب). بیابان. دوی (منسوباً) ، بیابانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ / دِ)
شتافته. به شتاب رفته. این کلمه مانند بسیاری از افعال لازم فارسی از قبیل گذشته و رفته، صیغۀ صفت مفعولی است به معنی صفت فاعلی که کاری را در گذشته انجام داده است. (یادداشت لغتنامه). کسی که به سرعت و عجله رفته باشد. (از ناظم الاطباء).
- امثال:
راه دویده و پوزار دریده. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح بنایی) کج. با قناس: نبش این آجر دویده است. این نیمه نبشش دویده است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ دَ)
دروده. دروشده. (ناظم الاطباء). که درو شده باشد. حصید. محصود. و رجوع به درویدن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ/ دِ)
اندودشده. آلوده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وو دیْ یَ)
اصحاب داود بن علی اصفهانی متوفی به سال 270 هجری قمری در سن شصت وچهار سالگی. و آن فرقه ای از مذهب اصحاب حدیث باشد. یکی از پنج فرقۀ اصحاب حدیث باشد. (بیان الادیان). ایشان را اصحاب ظواهر گویند، چه بظاهر آیات و اخبار کار کنند و قیاس را منکر باشند. داودیه یا ظاهریه از مذاهب مشهورۀ اهل سنت و جماعت بر حسب اختلاف ایشان در فروع که عبارتند ازشافعیه و حنفیه و مالکیه و حنابله و ظاهریه (داودیه) و این فرقۀ اخیر را از آن سبب ظاهریه گویند که ایشان فقط بظواهر آیات و اخبار عمل نمایند و رأی و قیاس و تأویل را بکلی منکر باشند تقریباً نظیر اخباریین شیعه در مقابل مجتهدین ایشان و از مشاهیر این فرقه یکی ابوبکر محمد بن داود اصفهانی پسر ابوسلیمان داودست صاحب ’کتاب الزهره’ معروف در ادب و دیگر رویم عارف و ابن حزم ظاهری صاحب کتاب ملل و نحل و ابوحیان نحوی معاصر ابن هشام صاحب مغنی. (حاشیۀ شدالازار ص 102 و 103). و رجوع به انساب سمعانی ذیل نسبت الداودی و الظاهری و مراجع مذکور در شدالازار شود. اصحاب حدیث بیشتر اعتمادشان بمتون و ظواهر قرآن و احادیث است و اصحاب رأی پیروان امام ابوحنفیه نعمان بن ثابت بن مرزبان فارسی (80- 150 هجری قمری) هستند که در استنباط مسائل دین برأی و قیاس و اجتهاد و استحسان عمل کنند. اصحاب حدیث پنج فرقه اند: 1- داودیه پیروان داود بن علی اصفهانی. 2- شافعیه پیروان امام عبدالله بن محمد بن ادریس شافعی (متوفی 204). 3- مالکیه پیروان مالک بن انس (متوفی 179). 4- حنبلیه، اصحاب امام احمد بن حنبل (متوفی 241). 5- اشعریه پیروان علی بن اسماعیل اشعری از فرزندان ابوموسی الاشعری. (حاشیۀ غزالی نامه ص 72)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نعت مفعولی از دامیدن. رجوع به معانی دامیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
شادی، اول: یکی از شهرهای کنعانیان بود که یوشع متصرف شده به اسباط بنی اسرائیل داد (صحیفۀ یوشع 12:24) و تا پنجاه سال پایتخت مملکت شمالی ایشان بود. وقتی که عمری سامره را بنا نمود (اول پادشاهان 14:17 و 15:21- 23 و 6:23) و در زمان سلطنت منحیم (772 قبل از میلاد) نیز مذکور است. (دوم پادشاهان 15:16). ترصه در نهایت نیکویی و رونق بود. (غزلهای سلیمان 6:4). بعضی بر آنند که ترصه همان تلوزه می باشد و آن بر تلی که به شمال شرقی کوه عیبال دو میل مسافت دارد واقع است و درختان زیتون زیادی بر اطراف آن می باشد لیکن ’کاندر’ و ’ولسون’ بر ضد این رای هستند و گمان می برند که موقع آن نیز تیاسیر می باشد و آن به راهی که در میانۀ نابلس یعنی شکیم و بیسان یعنی بیت شان می باشد واقع است و در اطراف شمالی این قریه مغاره و قبرهای چندی هست که گمان می برند قبر چهار پادشاه اول اسرائیل است. (اول پادشاهان 16:6). دوم: اسم دختر کهتر صلفحاد است. (سفر اعداد 26:33 و 27:1 و 36:11، صحیفۀ یوشع 17:3) (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
سائیده و براده شده و خرد شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ وَ دَ)
تصغیر دوده، کرمک. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
از تاویدن، مبدل تابیدن. تابیده. رجوع به تاویدن و تابیدن و تابیده شود
لغت نامه دهخدا
نام نقاش مشهور فرانسوی متولد 1747 و متوفی به سال 1825 میلادی وی حامی و جانب دار آثار باستانی روم و یونان بوده و برای تجدید آن اصول تلاش و کوشش بسیار کرده و آثار نقاشی زیبائی نیز از خود بیادگار گذارده است، (قاموس الاعلام ترکی)
سنت، ملکۀ فرانسه، وی با کلویس دوم ازدواج کرد و در دوران کودکی فرزندانش کلویس سوم و شیدریک دوم و تیری حکومت داشت و در سال 680 میلادی در صومعۀ شهر شل درگذشت، ذکران وی در 30 ژانویه است
لغت نامه دهخدا
تصویری از بساویده
تصویر بساویده
لمس شده دست مالیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالیده
تصویر بالیده
نمو کرده، بلند شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاییده
تصویر جاییده
جویده جاویده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خداونده
تصویر خداونده
مالک صاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاونده
تصویر خاونده
خداوند صاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داویه
تصویر داویه
بیابان، فلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داویدن
تصویر داویدن
ادعا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساویده
تصویر ساویده
سائیده و براده شده و خرد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درویده
تصویر درویده
درو کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساویده
تصویر ساویده
((دَ))
ساییده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارنده
تصویر دارنده
صاحب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جاویدن
تصویر جاویدن
ابدالاباد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داونده
تصویر داونده
مدعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داویدن
تصویر داویدن
ادعا کردن، دعوی کردن، مدعی شدن، ادعا
فرهنگ واژه فارسی سره