جدول جو
جدول جو

معنی داودخانه - جستجوی لغت در جدول جو

داودخانه(وو نِ)
دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد. واقع در 10هزارگزی باختر کیوی و 6هزارگزی شوسۀ هروآباد به میانه. دارای 137 سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی فرشبافی. و راه آن مالرو و محل سکنای ایل شاطرانلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاوخانه
تصویر تاوخانه
تاب خانه، خانه ای که در زمستان با بخاری گرم شود، گرم خانه، خانۀ زمستانی، تاوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دودخانه
تصویر دودخانه
دودمان، خانواده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رودخانه
تصویر رودخانه
جای رود، بستر رود، مجرای رود، نهر بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داروخانه
تصویر داروخانه
جای فروش دارو برای بیماران، دواخانه، داروکده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دواخانه
تصویر دواخانه
داروخانه، جای فروش دارو برای بیماران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاودانه
تصویر جاودانه
پاینده، پایدار، همیشگی، برای مثال اگر مرد رنجی اگر مرد گنج / نه گنجت بود جاودانه نه رنج (فردوسی - ۸/۳۹۶ حاشیه)، تا همیشه، برای مثال اگر غم را چو آتش دود بودی / جهان تاریک بودی جاودانه (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادخانه
تصویر بادخانه
محل رهگذر باد، بادخون، بادخن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ نَ / نِ)
جایی که دوات و قلمدان در آن نگاه می داشتند. جایی بوده است که اسناد دولتی را می نهاده اند از قبیل بایگانی و ضبط سلطنتی و محل نگهداری فرمانها و نامه های مهم: نبشت (خواجه احمد حسن) ... و آن را به دواتخانه انداخت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 686). سلطان ماضی خوارزم بگرفت و کاغذها و دواتخانه بازنگریست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 686). سوگندنامه ها به دواتخانه بنهادند. (تاریخ بیهقی). خواجه (احمد حسن) گفت فرمانبردارم... بازگشت سوی خانه و مواضع با وی بردند و سوگندنامه به دواتخانه بنهادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 149)
لغت نامه دهخدا
(وو)
بنا بتعبیر نظامی گنجوی منسوب به داود سلجوقی یعنی داود بن محمود بن ملکشاه سلجوقی از سلاجقۀ بزرگ است که از شوال 525تا جمادی الاخرۀ 526 هجری قمری سلطنت داشته است. بدین توضیح که نظامی در اقبالنامه، که آنرا بنام ملک عزالدین مسعود بن ارسلان سلجوقی حاکم موصل ساخته است، در ذکر نسب ممدوح یعنی در ذکر از پدر و جد او داود سلجوقی و محمود سلجوقی به نسبت داودیان و محمودیان تعبیر میکند و ابیات وی در این باره چنین است:
سر سرفرازان و گردنکشان
ملک عزدین قاهر شه نشان
طرفدار موصل به فرزانگی
قدرخان شاهان به مردانگی
چو محمود با فر و فرهنگ و شرم
چو داود ازو گشته پولاد نرم
به طغرای دولت ز محمودیان
بتوقیع نسبت ز داودیان.
(اقبالنامه چ وحید ص 30)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان گیلان بخش گیلان شهرستان شاه آباد. واقع در 11هزارگزی شمال باخترگیلان و 2هزارگزی جنوب شوسۀ گیلان به قصرشیرین. دشت است و گرمسیر و مالاریائی و دارای 150 تن سکنه. آب آن از رود خانه گیلان و محصول آنجا غلات و برنج و توتون و حبوبات و پنبه و لبنیات و صیفی است. شغل مردم آن زراعت و گله داری است و ساکنین از طایفۀ کلهر هستند. راه آنجا مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
دهی است از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار واقع در 25هزارگزی جنوب صفی آباد کوهستانی سردسیر دارای 420 تن سکنه است. آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و پنبه، باغات و میوه جات و ابریشم. شغل اهالی آن زراعت و باغداری وگلیم بافی و راه آن مالروست و تابستان از حجت آباد میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ/ نِ)
تابخانه، که گرم خانه باشد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). حمام. (ناظم الاطباء). تاوانه، منزل تابستانی. (ناظم الاطباء). رجوع به تاوانه و تابخانه شود، کوره. (ناظم الاطباء) ، تابخانه یعنی کاروانسرا. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 291)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
بادگیر. مثل بادخان. (آنندراج) : چون آفریدگار تعالی او را (نمرود را) چنین ملک ارزانی داشت خویشتن را فراموش کرد و سر پرسودای وی باد خانه نخوت گشت. (تیسیر التفسیر امام نجم الدین عمر نسفی).
همی خواهی که جاویدان بمانی
درین پربادخانه سست بنیاد...
ازین پربادخانه هم بآخر
برون باید شدن ناچار با باد.
ناصرخسرو.
عقل اگر در میانه کشته شود
دست از بادخانه بستانیم.
خاقانی.
مرغ تیر را از خانه کمان باد خانه دماغ و آشیانۀ چشم بدل میداد. (از تاج المآثر). رجوع به بادخان شود، روز بیست ونهم از هر ماه شمسی، کاهو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام درخت و میوه ای که آنرا در نوعی شیرینی خمیر و در آفتاب خشک کنند. (دزی ج 1 ص 420)
لغت نامه دهخدا
(دُ نَ)
دهی است جزء دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن. در 29 هزارگزی جنوب خاوری فومن و 20 هزارگزی جنوب خاوری شفت. با 618 تن سکنه. آب آن از نهر امام زاده ابراهیم وراه آن مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
خانه اندرونی، در مقابل بیرونی، به مجاز باطن و ضمیر و جان:
از درونخانه کنم قوت چو نحل
چون جهان راست زمستان چه کنم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(وو)
نام موضعی بشمال شهر زور به عراق عرب نزدیک سرحد ایران
لغت نامه دهخدا
(وو)
میرزا داودخان، وزیر لشکر فرزند میرزاآقاخان صدراعظم نوری از مردم حدود نیمۀ دوم قرن سیزدهم هجری قمری است. (فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 ص 66 و 620)
از امیران اعظم همایون است بعهد سلطان ابراهیم لودی از سلاطین افاغنۀ هند. (تاریخ شاهی ص 84)
میرزا داودخان، از معاریف سیرجان کرمان در اواخر دورۀ قاجاریه است. رجوع به تاریخ وزیری چ باستانی پاریزی ص 422 و487 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
کوره. تنوره: و به تنور اندر نهند یا به دود خانه آبگینه گران. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، دودمان و خانواده. (ناظم الاطباء) (برهان) (از فرهنگ جهانگیری). خاندان و دوده. (آنندراج) :
ایا ستوده به تو دود خانه نبوی
جهان گرفته به عزم صواب و رای قوی.
سوزنی.
، نژاد. (ناظم الاطباء). تبار. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وو خا جَ)
شهزاده داودخواجه، از شاهزادگان مغول است و از معاصران اولجایتو سلطان. وی باتفاق چندشهزادۀ دیگر مغولی با امیر یساول در حدود مرغاب جنگ کرده است. (ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 56 تا 60)
از سران شاهزادگان چنگیزیست در حدود اوائل قرن هشتم هجری قمری (روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات ص 465 ج 1)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
دکۀ دوافروشی. دواخانه. داروکده. جایی که در آن دارو میفروشند. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح قدما، مطب:
به داروخانه پانصد مرد بودند
که در هر روز نبضم مینمودند.
عطار
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیو خانه
تصویر دیو خانه
جایگاه دیو محل دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره پروانه واران و از دسته پیچها که در حدود 12 گونه از آن شناخته شده است و بیشتر در هوای معتدل میروید. گلهای این گیاه کوچک و غلاف میوه اش نیز کوچک و اغلب شامل دو دانه است. گاو دانه از گیاهان خوب علوفه یی است و دانه اش جهت تغذیه نیز مورد استفاده قرار میگیرد مشنگ گاوی مشتر میشو کشنی کوشنه کرسنه کسنگ حب البقر اورنس کسنا فارسطاریون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوا خانه
تصویر دوا خانه
جایی که دوا سازند دارو خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داروخانه
تصویر داروخانه
دوا خانه، دوا فروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاوخانه
تصویر چاوخانه
دستگاه و محلی که تهیه چاو را بعهده داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاودانه
تصویر جاودانه
همیشه، دائم، ابدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رودخانه
تصویر رودخانه
زمینی که سیلاب رود در آن جاری باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داویخانه
تصویر داویخانه
دادگاه، عدالتخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواخانه
تصویر دواخانه
دارو فروشی، داروخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داروخانه
تصویر داروخانه
((نِ))
دواخانه، محل فروش دارو، دراگ استور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاودانه
تصویر جاودانه
((وِ نِ))
جاویدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رودخانه
تصویر رودخانه
((نِ))
رود، نهر بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادورانه
تصویر دادورانه
منصفانه
فرهنگ واژه فارسی سره