جدول جو
جدول جو

معنی داروخانه

داروخانه((نِ))
دواخانه، محل فروش دارو، دراگ استور
تصویری از داروخانه
تصویر داروخانه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با داروخانه

داروخانه

داروخانه
دکۀ دوافروشی. دواخانه. داروکده. جایی که در آن دارو میفروشند. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح قدما، مطب:
به داروخانه پانصد مرد بودند
که در هر روز نبضم مینمودند.
عطار
لغت نامه دهخدا

داودخانه

داودخانه
دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد. واقع در 10هزارگزی باختر کیوی و 6هزارگزی شوسۀ هروآباد به میانه. دارای 137 سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی فرشبافی. و راه آن مالرو و محل سکنای ایل شاطرانلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

ساروخانی

ساروخانی
ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج، واقع در 48 هزارگزی جنوب پاوه، و 7 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه، و 2 هزارگزی قلعه به جوانرود، انتهای راه فرعی سنجابی جوانرود، کوهستانی و سردسیر است، و 47 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

درازخانه

درازخانه
اسب طویل القامه. (ناظم الاطباء) : فرس سَهَلب و شَطَب و شَطَبَه و شَوذَب، اسب درازخانه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا