- دانشگر
- اهل علم و دانش
معنی دانشگر - جستجوی لغت در جدول جو
- دانشگر
- دانشور، دانشمند، اهل علم ودانش
- دانشگر ((~. گَ))
- دانشمند، دانا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دانشمندی، دانایی فضل
دانشگر، فاضل، دانا
صاحب علم و دانش، عالم، دانشمند
کسی که کورۀ آجرپزی یا سفال پزی دارد، کوره پز
ریاضیدان
آکادمیست
آکادمیست
آنکه شغلش آکندن جامه به حشو و آکنه است، محشی
مبارز
مطرب، سازنده، نوازنده
داروساز داروفروش
رقصنده، رقاص
کسی که دانش ملازم او است
عالمی دانشمندی
محل دانش، جای علم
خانه دانش، سرای علم
جوینده علم و دانش
نوازنده و خواننده، خنیاگر، مطرب، برای مثال ز رامشگران رامشی کن طلب / که رامش بود نزد رامشگران (منوچهری - ۷۶)
کسی که چیزی را ذوب کند، ریخته گر
کسی که دانش یار اوست، آنکه به دانش یاری کند، استاد دانشگاه که درجۀ او پایین تر از استاد و بالاتر از استادیار است
مدرسۀ عالی که تمام علوم در آنجا تدریس شود، مؤسسۀ آموزش عالی بزرگی که شامل چند دانشکده و رشته های گوناگون در سطح بالاتر از دیپلم در آن آموزش داده می شود
آنکه در دانشگاه تحصیل کند، شاگرد مدرسۀ عالی، شاگرد دانشکده، جویندۀ علم و دانش، جویای دانش، طالب علم
کسی که از روی کبر و غرور و نخوت می خرامد، جنگجو، مبارز، دلیر
آنکه ذوب کند، ریخته گر: تقدیر پی کاهش اجزای وجودش اکسیر فنا داد گدازشگر غم را. (عرفی)
نارون
آنکه در حمان بدن اشخاص را مالش دهد دلاک: بتی کان همه مالش و تاب یافت به مالشگر آسایش و خواب یافت. (نظامی. گنجینه گنجوی 139)، آنکه با زنان ملاعبه کند
جای دانش، محل تعلیم و تعلم دانش، مؤسسه علمی وسیع شامل چند دانشکده و مؤسسه