نام جزایری کوچک نزدیک ساحل شمال غربی استرالیا و چون دامپیۀ سیاح انگلیسی آنرا کشف کرد این نام گرفت. (قاموس الاعلام ترکی) نام تنگه ای بوسعت 89هزار گز میان جزایر گینۀ نو و برتانی نو. (قاموس الاعلام ترکی)
نام جزایری کوچک نزدیک ساحل شمال غربی استرالیا و چون دامپیۀ سیاح انگلیسی آنرا کشف کرد این نام گرفت. (قاموس الاعلام ترکی) نام تنگه ای بوسعت 89هزار گز میان جزایر گینۀ نو و برتانی نو. (قاموس الاعلام ترکی)
که عدالت آیین و دین دارد، با عدل، بسیارعادل، که عدالت با سرشت عجین دارد، مقابل ستم کیش، ظلم کیش، ج، دادکیشان: ز رای روشن و تدبیر ملک پرور اوست که دادکیشان بیشند و ظلم کیشان کم، سوزنی
که عدالت آیین و دین دارد، با عدل، بسیارعادل، که عدالت با سرشت عجین دارد، مقابل ستم کیش، ظلم کیش، ج، دادکیشان: ز رای روشن و تدبیر ملک پرور اوست که دادکیشان بیشند و ظلم کیشان کم، سوزنی
بروایتی نام یکی از نیاکان ابوالطیب طاهر بن حسین بن معصب بن رزیق بن ماهان (یا... رزیق بن اسعد بن دادویه) است. مؤسس سلسلۀ طاهریان. (تاریخ سیستان حاشیۀ ص 172). کلمه دادویه مرکب از ’داد’ است و ’اویه’ از ادوات اتصاف ابن شهریار اصفهانی یکی از ایرانیان ناقل و مترجم از فارسی. (لکلرک ج 1 ص 381)
بروایتی نام یکی از نیاکان ابوالطیب طاهر بن حسین بن معصب بن رزیق بن ماهان (یا... رزیق بن اسعد بن دادویه) است. مؤسس سلسلۀ طاهریان. (تاریخ سیستان حاشیۀ ص 172). کلمه دادویه مرکب از ’داد’ است و ’اویه’ از ادوات اتصاف ابن شهریار اصفهانی یکی از ایرانیان ناقل و مترجم از فارسی. (لکلرک ج 1 ص 381)
عاقل. خردمند. (از ناظم الاطباء). آنکه در کارها از راهنمایی های عقل پیروی کند: بار این بند گران تا کی کشد این خردپیشه روان ارجمند؟ ناصرخسرو. ای خردپیشه حذر دار از جهان گر بهوشی پند حجت کار بند. ناصرخسرو. راست خوهی هیچ خردپیشه را نیست بدین منزلت و پایه...ر. سوزنی
عاقل. خردمند. (از ناظم الاطباء). آنکه در کارها از راهنمایی های عقل پیروی کند: بار این بند گران تا کی کشد این خردپیشه روان ارجمند؟ ناصرخسرو. ای خردپیشه حذر دار از جهان گر بهوشی پند حجت کار بند. ناصرخسرو. راست خوهی هیچ خردپیشه را نیست بدین منزلت و پایه...َر. سوزنی
آنکه پیشه اش دزدی باشد. که دزدی شغل و کار دارد. که به دزدی پردازد. که عمل و شغل او دزدی است: (مردم ساروان به خراسان) مردمانی اند شوخ روی و جنگی و دزد پیشه و ستیزه کار و بی وفا و خون خواره. (حدود العالم). این ترکان گنجینه مردمانی اند دزدپیشه، کاروان شکن و شوخ روی و اندر آن دزدی جوانمردپیشه. (حدود العالم). (بلوچان) مردمانی اند... دزدپیشه و شبان و ناپاک و خون خواره. (حدود العالم). کمیجیان... مردمانی اند دلاور و جنگی و دزدپیشه. (حدود العالم)
آنکه پیشه اش دزدی باشد. که دزدی شغل و کار دارد. که به دزدی پردازد. که عمل و شغل او دزدی است: (مردم ساروان به خراسان) مردمانی اند شوخ روی و جنگی و دزد پیشه و ستیزه کار و بی وفا و خون خواره. (حدود العالم). این ترکان گنجینه مردمانی اند دزدپیشه، کاروان شکن و شوخ روی و اندر آن دزدی جوانمردپیشه. (حدود العالم). (بلوچان) مردمانی اند... دزدپیشه و شبان و ناپاک و خون خواره. (حدود العالم). کمیجیان... مردمانی اند دلاور و جنگی و دزدپیشه. (حدود العالم)
مرکب از ((ا)) حرف سلب + ((پیشه)) بمعنی شغل و کار و مجموع بمعنی بیکار: در کوی تو اپیشه همی گردم ای نگار دزدیده تا مگرت ببینم به بام بر. شهید. و در لغت نامۀ اسدی آمده است: ابیشه (با باء موحده) جاسوس بود وهمین بیت شهید را شاهد می آورد. رجوع به ابیشه شود
مرکب از ((اَ)) حرف سلب + ((پیشه)) بمعنی شغل و کار و مجموع بمعنی بیکار: در کوی تو اپیشه همی گردم ای نگار دزدیده تا مگرت ببینم به بام بر. شهید. و در لغت نامۀ اسدی آمده است: ابیشه (با باء موحده) جاسوس بود وهمین بیت شهید را شاهد می آورد. رجوع به ابیشه شود