عاقل. خردمند. (از ناظم الاطباء). آنکه در کارها از راهنمایی های عقل پیروی کند: بار این بند گران تا کی کشد این خردپیشه روان ارجمند؟ ناصرخسرو. ای خردپیشه حذر دار از جهان گر بهوشی پند حجت کار بند. ناصرخسرو. راست خوهی هیچ خردپیشه را نیست بدین منزلت و پایه...َر. سوزنی
آنکه پیشۀ او ساحری باشد. جادوگر و ساحر، مجازاً، بغایت ماهر در فن خود: که گفت آنکه خاقانی سحر پیشه دگر خاص درگاه سلطان نشاید. خاقانی. مطرب سحر پیشه بین در صور هر آلتی آتش و آب و باد و گل کرده بهم ز ساحری. خاقانی
آنکه پیشه اش دزدی باشد. که دزدی شغل و کار دارد. که به دزدی پردازد. که عمل و شغل او دزدی است: (مردم ساروان به خراسان) مردمانی اند شوخ روی و جنگی و دزد پیشه و ستیزه کار و بی وفا و خون خواره. (حدود العالم). این ترکان گنجینه مردمانی اند دزدپیشه، کاروان شکن و شوخ روی و اندر آن دزدی جوانمردپیشه. (حدود العالم). (بلوچان) مردمانی اند... دزدپیشه و شبان و ناپاک و خون خواره. (حدود العالم). کمیجیان... مردمانی اند دلاور و جنگی و دزدپیشه. (حدود العالم)