جدول جو
جدول جو

معنی خیلان - جستجوی لغت در جدول جو

خیلان
شهری است که لشکر ملک الان آنجا باشد. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
خیلان(تَ یَ)
گمان بردن چیزی را. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). خیل و خیل. خیله. خیله خال. مخیله. مخاله. خیلوله. رجوع به این مترادفات شود
لغت نامه دهخدا
خیلان
جمع واژۀ خال، (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
خیلان
جمع خال، خجک ها، نشان ها دختر دریا پری دریایی
تصویری از خیلان
تصویر خیلان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چیلان
تصویر چیلان
(پسرانه)
عناب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیلان
تصویر شیلان
(دخترانه)
مهمانی، سور، چیلان، عناب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیلان
تصویر هیلان
(دخترانه)
آشیانه، مکان آرامش (نگارش کردی: هلان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خیسان
تصویر خیسان
خیساندن، خیس کردن چیزی برای آنکه آب را به خود بکشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیلان
تصویر غیلان
غیلان ها، غول ها، جمع واژۀ غیلان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیلان
تصویر شیلان
سفرۀ طعام، سفرۀ بزرگی که انواع خوراک ها برآن چیده می شود
عنّاب، میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، چیلان، جیلان، سیلانه، سنجد گرگان، تبرخون
شیلان کشیدن: گستردن سفرۀ طعام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چیلان
تصویر چیلان
آلات و ادوات آهنی از قبیل زرفین، حلقه، زنجیر در، قفل، کلید، کارد و چاقو
عنّاب، میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، شیلان، جیلان، سیلانه، سنجد گرگان، تبرخون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میلان
تصویر میلان
مایل شدن، تمایل و گرایش به چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیلان
تصویر سیلان
روان شدن آب، جاری شدن آب، خون یا مایع دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیزان
تصویر خیزان
خیزانیدن، خیزنده، در حال برخاستن، برخاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خذلان
تصویر خذلان
خودداری از یاری کردن، درماندگی، ذلت، خواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویلان
تصویر ویلان
سرگردان، آشفته، گمراه، سرگشته، در به در
فرهنگ فارسی عمید
گوهر ارزسنگ روانگی روان شدن، بینی چک وینیزک (گویش گیلکی) روان شدن آب دماغ، سوزاک از بیماری ها روان شدن آب خون و غیره، جریان آب و جز آن روانی. شیره ای که از خرمای رسیده بچکد، نوعی دوشاب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غول، دیوان یغامان جایی که گوسفند و گاو و غیره شب را در آن جا به سر برند شبگاه شوغا آغل، مغاکی در دشت یا در کوه
فرهنگ لغت هوشیار
خمش، اریبش، گرایش خمیدن خم شدن، برگردیدن منحرف شدن بیک سوشدن، رغبت کردن، خمیدگی، انحراف، رغبت، حب محبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیلان
تصویر شیلان
موقع صرف نهار و صلای طعام، سفره امرا و بزرگان، طعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیطان
تصویر خیطان
جمع خوط، شاخه ها شاخه های نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیزان
تصویر خیزان
جهنده، موج کوهه آب، ریشه ای که بهر طرف پنجه انداخته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیسان
تصویر خیسان
دغایی، پیمان شکنی، کاهش بها بازار سردی، بویناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خولان
تصویر خولان
پیل زهره تازی از گیاهان چکیده پیل زهره در چشم کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیفان
تصویر خیفان
ملخ از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیمان
تصویر خیمان
بیم، بد دلی، ترفندگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنلان
تصویر خنلان
فریباندن گول زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجلان
تصویر خجلان
شررمگین شرمنده شرمسار شرمگین شرمنده شرمسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختلان
تصویر ختلان
فریب دادن خدعه کردن گول زدن ختل. گول زدن
فرهنگ لغت هوشیار
فرو گذاشتن یاری مدد نکردن، بی بهرگی از یاری، درماندگی ضعف سستی، خواری. خوارفروگذاشتن، خودداری از یاری کردن کسی، درماندگی، بی بهره گی از یاری
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جیل، گروه ها، سده ها، سنگریزها پارسی تازی گشته گیلان نام استانی است جمع جیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیلان
تصویر بیلان
فرانسوی تراز نامه ترازنامه تراز نامه
فرهنگ لغت هوشیار
کاری که اول و آخر آن انجام شود و وسط انجام نمی گردد طفره، سرگردان سر گشته، بیکار و بیعار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیلان
تصویر چیلان
قفل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیلان
تصویر بیلان
تراز
فرهنگ واژه فارسی سره