جدول جو
جدول جو

معنی سیلان

سیلان
روان شدن آب، جاری شدن آب، خون یا مایع دیگر
تصویری از سیلان
تصویر سیلان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سیلان

سیلان

سیلان
گوهر ارزسنگ روانگی روان شدن، بینی چک وینیزک (گویش گیلکی) روان شدن آب دماغ، سوزاک از بیماری ها روان شدن آب خون و غیره، جریان آب و جز آن روانی. شیره ای که از خرمای رسیده بچکد، نوعی دوشاب
فرهنگ لغت هوشیار

سیلان

سیلان
تیره ای از طایفۀ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76)
لغت نامه دهخدا

سیلان

سیلان
شیره ای را گویند که از خرمای رسیده بچکد، (برهان) (ناظم الاطباء) (جهانگیری) (الفاظ الادویه) :
ارده وبخرک و سیلان چو یک اشکم بخوری
بر دلت کشف شود چند هزاران اسرار،
بسحاق اطعمه،
، نوعی از دوشاب، (برهان) (فرهنگ رشیدی)، نام نوعی از یاقوت، (فهرست مخزن الادویه) (الجماهر ص 43)
لغت نامه دهخدا

سیلان

سیلان
نام ولایتی است که دارچینی خوب از آنجا آورند. (برهان). جزیره ای است که از کوهش یاقوت بهتر حاصل میشود و آن بطرف جنوب هند است. (غیاث اللغات). سراندیب. جزیره ای است در جنوب هندوستان که بواسطۀ تنگۀ ’پالک’ از هندوستان جدا میشود و آن یکی از کشورهای مشترک المنافع بریتانیا است. مساحت آن 65607 کیلومتر و 9165000 تن سکنه دارد. پایتخت آن ’کلمبو’ است. محصول عمده آن چای، برنج، ادویه، کائوچو، و روغن خرما است. سراندیب توده ای است کوهستانی که بسوی جنوب بر ارتفاع آن افزوده میشود تا به 2500 متر میرسد. جمعیت در مغرب و جنوب و جنوب جزیره متمرکزند. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به سراندیب شود
لغت نامه دهخدا

سیلان

سیلان
جاری شدن و روان گردیدن آب، شراب و امثال آن باشد. (برهان). روان شدن آب، خون و مانند آن. (منتهی الارب) (غیاث) (آنندراج). رفتن آب. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60)
لغت نامه دهخدا