جدول جو
جدول جو

معنی خیرخیر - جستجوی لغت در جدول جو

خیرخیر
((خِ خِ))
بیهوده، بی سبب
تصویری از خیرخیر
تصویر خیرخیر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خیر خیر
تصویر خیر خیر
بیهوده بی سبب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیر خیر
تصویر خیر خیر
بیهوده، بی سبب، برای مثال نخستین از اغریرت اندازه گیر / که بر دست او کشته شد خیرخیر (فردوسی - ۲/۳۳۵)
تیره و تار، برای مثال از آوای گردان و باران تیر / همی چشم خورشید شد خیرخیر (فردوسی - ۳/۱۴۹)
حیران، سرگردان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خورخور
تصویر خورخور
آوازی که از بینی و گلوگاه بعض مردم خوابیده برآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرگیر
تصویر شیرگیر
گیرنده شیر و پیروزمند، شجاع، دلیر و دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیرجیر
تصویر جیرجیر
صدای سوسک، جیرجیرک، موش و امثال آن، صدای زیر و نازک مانند صدای دری که روغن کاری نشده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارخار
تصویر خارخار
حالت خارش بدن، کنایه از دلواپسی و اضطرابی که از تعلق خاطر، تمایل و هوس به چیزی در انسان پیدا می شود، دغدغه، برای مثال از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها / هر دم شکفته بر رخم زآن خارها گلزارها (جامی - ۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمیرگیر
تصویر خمیرگیر
کارگری که در دکان نانوایی خمیر نان را آماده می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرگیر
تصویر شیرگیر
شیر گیرنده، کسی که شیر را شکار می کند، کنایه از دلیر، پرزور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جیرجیر
تصویر جیرجیر
صدای بعضی پرندگان و حشرات مانند گنجشک و سوسک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارخار
تصویر خارخار
خارش بدن، دلواپسی، اضطراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خمیرگیر
تصویر خمیرگیر
کسی که در دکان نانوایی خمیر نان را به عمل آورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیرگی
تصویر خیرگی
اکهام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خرگیر
تصویر خرگیر
گرفتن خر مقیدکردن الاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرخار
تصویر خرخار
آب روان
فرهنگ لغت هوشیار
نیکویی، شادکامی، رستگاری، آزادگی مونث خیری وابسته به خیر: امور خیریه (کالرهایی که نفع و خیر خلق در آن باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیریت
تصویر خیریت
برتری، نیکویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیرگی
تصویر خیرگی
خودسری، خود رایی، لجاج، ستیزگی، عناد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرخر
تصویر پیرخر
خر پیر، خر کهن سال، کنایه از سال خوردۀ نادان، پیر بی خرد، برای مثال کاروباری که ندارد پا و سر / ترک کن، هی پیرخر، ای پیرخر (مولوی - ۱۰۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
((خَ یا خِ یِّ))
مؤنث خیری، وابسته به خیر، امور خیریه (کارهایی که نفع و خیر همه در آن باشد)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیرگی
تصویر خیرگی
((رِ))
سرگشتگی، لجبازی، گستاخی، شجاعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیریت
تصویر خیریت
نیکو بودن، صلاح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیرگی
تصویر خیرگی
خیره بودن مثلاً خیرگی چشم، گستاخی، بی شرمی، لج بازی، خیره سری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
Charitable, Charity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
благотворительный , благотворительность
دیکشنری فارسی به روسی
wohltätig, Wohltätigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
благодійний , благодійність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
charytatywny, dobroczynność
دیکشنری فارسی به لهستانی
liefdadig, liefdadigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
ใจกว้าง , การกุศล
دیکشنری فارسی به تایلندی