- خونگیر
- رگزن فصاد حجام
معنی خونگیر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حجّام، رگ زن
انس، عادت
تسخیر کننده آفاق
قبول عادت کننده
با عاطفه، با مهر، مهرورز، رئوف
کسی که مردم را بکشد
مخدوم خداوند گار سرور، عنوان هر یک از پادشاهان آل عثمان
هر چیزی که آغشته به خون باشد
جانوری که خونش گرم باشد، توضیح جانداری که درای حرارت بدن تقریبا ثابت باشد خونگرم محسوب میشود، مهربانی با محبت
عنوان هر یک از پادشاهان عثمانی
آنکه زود به هر چیزی عادت می کند، عادت کننده
آنکه صید گور (خر) کند: گوری الحق دونده بود و جوان گورگیر از پسش چو شیر دوان. (هفت پیکر)
کسی که مردم را بکشد، سفاک
اوج گیر، به هوا پرنده، در هوا صید شده، هوایی، آرزومند
Hotblooded
горячий
hitzig
запальний
porywczy
血气方刚的
sanguíneo
sanguigno
sanguíneo
sanguin
heetbloedig
หัวร้อน
bersemangat
دمويٌّ