جدول جو
جدول جو

معنی هواگیر

هواگیر
اوج گیر، به هوا پرنده، در هوا صید شده، هوایی، آرزومند
تصویری از هواگیر
تصویر هواگیر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با هواگیر

هواگیر

هواگیر
هواگیرنده. در حال پرواز.
- هواگیر گشتن، هوا گرفتن. پریدن:
از راه نظر صید دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد.
حافظ.
، که آنجا هوا گذاره دارد. که معرض هواست
لغت نامه دهخدا

هواگیری

هواگیری
عمل هواگیر، (اصطلاح صنعتی) خالی کردن هوا از درون پیستون دستگاههای پیستونی است تا خوب به کار افتد. در تلمبه های پیستونی و دستگاههای مشابه آن اگر هوا در زیر پیستون باشد دستگاه خاصیت مکیدن مواد را از دست می دهد
لغت نامه دهخدا

واگیر

واگیر
سرایت، (دسته عزاداری) تکرار جمع مصراع یابیت ترجیع را، ورزشی است پهلوانان را در گود زورخانه که یک به یک دست بر دیوار نهند و به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود، ورزشکار پس از آن که از سنگ گرفتن خسته شد و دیگر
واگیر
فرهنگ فارسی معین

واگیر

واگیر
سرایت، (ناظم الاطباء)، چون دو حریف کشتی گیرند و یکی دیگری را بر زمین زند او گوید که من بی خبر بودم هان واگیر است یعنی دوباره کشتی باید گرفت، (آنندراج)، نام فندی در کشتی گیری، (ناظم الاطباء) :
وقت واگیر تو شاید به فسون و نیرنگ
که ناستد به جهان سنگ دگر بر سر سنگ،
میرنجات (از آنندراج)،
، ورزشی است پهلوانان را که یک به یک دست بر دیوار نهاده به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود، (غیاث اللغات از چراغ هدایت)، نام ورزشی است که یک یک دست به دیوار زنند و بردارند، (آنندراج)، مسری، رجوع به واگیردار شود
لغت نامه دهخدا