مقابل خشم. مقابل غضب. (یادداشت مؤلف). رضا. خوشحالی. رضایت. خرمی. فرح. شادمانی. (ناظم الاطباء) : جهانی به آیین بیاراستند چو خوشنودی پهلوان خواستند. فردوسی. زینهمه بهتر مر ایشان را همی حاصل شود چیست آن خوشنودی شاه و رضای کردگار. فرخی. نامه ها رفت به اسکدار بجملۀ ولایت... تاوی را استقبال کنند بسزا و سخت نیکو بدارند چنانکه به خوشنودی رود. (تاریخ بیهقی). سلطان بسیار نیکویی گفت و از وی خوشنودی نمود. (تاریخ بیهقی). بهر خوشنودی حق پیش آر دست کان بمقدار کراهت آمده ست. مولوی
مقابل خشم. مقابل غضب. (یادداشت مؤلف). رضا. خوشحالی. رضایت. خرمی. فرح. شادمانی. (ناظم الاطباء) : جهانی به آیین بیاراستند چو خوشنودی پهلوان خواستند. فردوسی. زینهمه بهتر مر ایشان را همی حاصل شود چیست آن خوشنودی شاه و رضای کردگار. فرخی. نامه ها رفت به اسکدار بجملۀ ولایت... تاوی را استقبال کنند بسزا و سخت نیکو بدارند چنانکه به خوشنودی رود. (تاریخ بیهقی). سلطان بسیار نیکویی گفت و از وی خوشنودی نمود. (تاریخ بیهقی). بهر خوشنودی حق پیش آر دست کان بمقدار کراهت آمده ست. مولوی
خشنودی: وزین گوهران گوهر استوار تن خشندی دیدم از روزگار. فردوسی. خشندی شاه جست باید و بس تا شود کار چون نگارستان. فرخی. هر روز دولتی دگرو نو ولایتی وان دولت و ولایت در خشندی خدای. فرخی. خرد ره نمایدش زی خشندیش ازیرا خرد بس مبارک عصاست. ناصرخسرو. در آنچه جست همه خشندی سلطان جست هر آنچه کرد ز بهر رضای یزدان کرد. مسعودسعد. گشاده دست بزخم و به بسته تنگ میان زبهر خشندی و عفو ایزد دادار. مسعودسعد. هیچ سائل بخشندی و بخشم لادر ابروی او ندیده بچشم. سنایی
خشنودی: وزین گوهران گوهر استوار تن خشندی دیدم از روزگار. فردوسی. خشندی شاه جست باید و بس تا شود کار چون نگارستان. فرخی. هر روز دولتی دگرو نو ولایتی وان دولت و ولایت در خشندی خدای. فرخی. خرد ره نمایدش زی خشندیش ازیرا خرد بس مبارک عصاست. ناصرخسرو. در آنچه جست همه خشندی سلطان جست هر آنچه کرد ز بهر رضای یزدان کرد. مسعودسعد. گشاده دست بزخم و به بسته تنگ میان زبهر خشندی و عفو ایزد دادار. مسعودسعد. هیچ سائل بخشندی و بخشم لادر ابروی او ندیده بچشم. سنایی