جدول جو
جدول جو

معنی خورزاد - جستجوی لغت در جدول جو

خورزاد
(پسرانه)
نام یکی از پسران خسروپرویز پادشاه ساسانی
تصویری از خورزاد
تصویر خورزاد
فرهنگ نامهای ایرانی
خورزاد
(خُرْ)
دهی است از دهستان مصعبی بخش حومه شهرستان فردوس. این دهکده کوهستانی و معتدل و با 305 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه و زعفران. شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
خورزاد
(خوَرْ / خُرْ)
زادۀ خور. زیباروی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خورشید
تصویر خورشید
(دخترانه)
درخشنده، آفتاب، معشوقه جمشید در داستان جمشید و خورشید، کره سوزان درخشان و گازی که زمین و سایر سیاره های منظومه شمسی حول آن می گردند و نور گرما و انرژی منظومه شمسی از آن است، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اورداد
تصویر اورداد
(پسرانه)
اهورداد، خداداد، نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اوریاد
تصویر اوریاد
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی سنندج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهرزاد
تصویر مهرزاد
(دخترانه و پسرانه)
نوزاد آفتاب، زاده خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیرزاد
تصویر شیرزاد
(پسرانه)
شیر بچه، همچون شیر، زاده شیر، شجاع، طبق بعضی از نسخه های شاهنامه نام جارچی انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیورزاد
تصویر بیورزاد
(پسرانه)
نام سپهسالاری در زمان اشکانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خسروزاد
تصویر خسروزاد
(پسرانه)
زاده پادشاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خورسان
تصویر خورسان
(دخترانه و پسرانه)
مانند خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرزاد
تصویر شهرزاد
(پسرانه)
شهزاد، شاهزاده، زاده شهر، نام دختری زیبا که داستانهای هزار و یک شب از زبان او نقل شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هورزاد
تصویر هورزاد
(دخترانه)
زاده خورشید، خوب زاده، اصیل، شریف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خرزاد
تصویر خرزاد
(پسرانه)
خورزاد، نام یکی از پسران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حورزاد
تصویر حورزاد
(دخترانه)
حور (عربی) + زاد (فارسی) زاده حور، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خارزار
تصویر خارزار
خارستان، زمینی که در آن بوته های خار بسیار روییده باشد، خارزار، خارسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میرزاد
تصویر میرزاد
میرزاده، امیرزاده
فرهنگ فارسی عمید
دانه ای به درشتی نخود و قهوه ای رنگ یا سفید که بر تنۀ بعضی درختان می روید و سفت می شود. برخی از انواع آن باعث افزایش شیر مادر می شود، شیرزاده، زادۀ شیر، بچه شیر، کنایه از شجاع، دلیر، برای مثال یا رسول الله جوان ار شیرزاد / غیر مرد پیر سرلشکر مباد (مولوی۱ - ۶۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
کره ای سوزان و گازی که زمین و سیارات دیگر منظومۀ شمسی دور آن می گردند و از آن کسب نور و حرارت می کنند، کنایه از آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خورسند
تصویر خورسند
خرسند، شادمان، خوشحال، قانع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اورداد
تصویر اورداد
آخرین روز در سال کبیسه
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
نام فرخ زاد بن خسروپرویز است بزعم بعضی از ارباب تاریخ و سیر. اینک قول حبیب السیر (ج 1 چ خیام ص 253) در این مورد: فرخ زاد بن خسروبن پرویز بزغم بعضی از اهل خبر بخرزاد موسوم بوده و از سیاق کلام طبری چنین مستفاد می گردد که خرزاد پادشاهی است غیر فرخ زاد. در روضهالصفا سمت تحریر یافته که بعد از انقلاباتی که مجملی از آن نوشته شد اعیان عجم به تفتیش احوال شاهزادگان اشتغال نموده معلوم کردند که یکی از اولاد پرویز که از ترس شیرویه گریخته بوده در نصیبین است و به اهتمام تمام آن بیچاره را از آنجا بمدائن طلبیده تاج شاهی بر سرش نهادند و چون مدت یک ماه از فرمانفرمایی او درگذشت بسعی یکی از غلامان خدمتکار مسموم گشت. لقبش بقول صاحب مفاتیح العلوم ’ممتاز’ بود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از دهستان گرکن بخش فلاورجان شهرستان اصفهان. سکنۀ آن 231 تن است. آب آن از قنات و زاینده رود و محصول آن غلات وبرنج و صیفی است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
خورشید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ)
دهی است از دهستان مهاب رستاق بخش صیدآباد شهرستان دامغان، واقع در 9هزارگزی ایستگاه امردان. این دهکده در جلگه قرار دارد و با آب و هوای معتدل و 310 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات. محصول آن غلات و پسته و پنبه و انگور و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی زنان کرباسبافی می باشد. از طریق حسن آباد می توان بدانجا اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
گورزا، رجوع به گورزا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاکزاد
تصویر خاکزاد
آدم که از خاک آفریده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرزاد
تصویر شیرزاد
شجاع، دلیر، بچه شیر
فرهنگ لغت هوشیار
در گذشته چون زن آبستنی که زادنش نزدیک بود می مرد او را رد گور می نهادند و شخصی را روی گور می گماشتند ونی یا لوله ای از درون گور به بیرون می گذاشتند تا چون کودک زاده شود صدایش از آن لوله شنیده شود و گور را بشکافند و بیرون آورند. عامه این کودکان را گورزا می گفتند و معتقد بودند که چنین کودکی کوتاه قد خواهد شد، کوتاه قد کوتوله: درخت کوتاهی که مثل گورزا ها رشد نکرده مانده بود دیده میشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیرزاد
تصویر غیرزاد
روسپی زاده غیرزاده حرامزاده
فرهنگ لغت هوشیار
میرزاده: آمدی روزی بمکتب میرداد کودکی را دید پیش میرزاد. (منطق الطیر)
فرهنگ لغت هوشیار
شمس، مهر، خور، یکی از ثوابت که زمین و سیارات دیگر دور آن میگردند و از آن کسب نور میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورشید
تصویر خورشید
((خُ))
ستاره ای که سیارات منظومه شمسی به گرد آن می چرخند، هر ستاره ای که مرکز یکی از منظومه ها باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیرزاد
تصویر غیرزاد
روسپی زاده، غیرزاده، حرامزاده
فرهنگ فارسی معین
پسر پادوسبان از شاهان پادوسبانی در رستمدار
فرهنگ گویش مازندرانی