جدول جو
جدول جو

معنی خوردکش - جستجوی لغت در جدول جو

خوردکش
ادرار شاش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوردیس
تصویر خوردیس
(دخترانه)
مانند خورشید، درخشان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صورتکش
تصویر صورتکش
نقاش، آنکه صورت کسی یا چیزی را بر روی کاغذ یا چیز دیگر نقش کند، صورتگر، چهره پرداز، کارگری که در و دیوار ابنیه را رنگ آمیزی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوراکی
تصویر خوراکی
خوردنی، قابل خوردن، طعام، غذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوردنی
تصویر خوردنی
خوراکی، خوردنی، قابل خوردن، طعام، غذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودکشی
تصویر خودکشی
خود را کشتن، عمل ارادی شخص برای کشتن خود، انتحار، کنایه از کوشش بسیار در امری
فرهنگ فارسی عمید
(چَ مَ دَ / دِ)
منتحر. آنکه خود را کشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ کُ)
دهی است از دهستان قنقری پایین (سفلی) بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده، واقع در 8هزارگزی خاور شوسۀ شیراز به اصفهان. این ده کوهستانی و سردسیر با 257 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و حبوبات و میوه می باشد. شغل اهالی زراعت و باغبانی و از صنایع دستی قالی بافی. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خبر کش
تصویر خبر کش
سخن چینی، نمامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوردنی
تصویر خوردنی
چیزی که قابل خوردن باشد خوراکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
کوچکی، صغیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوراکی
تصویر خوراکی
خوردنی طعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودکشی
تصویر خودکشی
خود را بوسیله ای کشتن انتحار، کار زیاد کردن کوشش بسیار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودکشی
تصویر خودکشی
((~. کُ))
خود را به وسیله ای کشتن، انتحار، کار زیاد کردن، کوشش بسیار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوراکی
تصویر خوراکی
غذا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
Corrosiveness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
corrosivité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بچگی، از بچگی، از کوچکی
فرهنگ گویش مازندرانی
جاسوس، سخن چین
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
Korrosivität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
корозійність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
korozja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
腐蚀性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
corrosividade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
corrosività
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
corrosividad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
коррозийность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
corrosiviteit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
ความกัดกร่อน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
korosivitas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
जंग
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
שִׁחְרוּר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
腐食性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
부식성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خوردگی
تصویر خوردگی
korozyon
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی