جدول جو
جدول جو

معنی خودکشی - جستجوی لغت در جدول جو

خودکشی
خود را بوسیله ای کشتن انتحار، کار زیاد کردن کوشش بسیار کردن
تصویری از خودکشی
تصویر خودکشی
فرهنگ لغت هوشیار
خودکشی
خود را کشتن، عمل ارادی شخص برای کشتن خود، انتحار، کنایه از کوشش بسیار در امری
تصویری از خودکشی
تصویر خودکشی
فرهنگ فارسی عمید
خودکشی
((~. کُ))
خود را به وسیله ای کشتن، انتحار، کار زیاد کردن، کوشش بسیار کردن
تصویری از خودکشی
تصویر خودکشی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خود کشی
تصویر خود کشی
انتحار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کودکشی
تصویر کودکشی
کناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودکلید
تصویر خودکلید
آفتومات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خودکار
تصویر خودکار
اتوماتیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بندکشی
تصویر بندکشی
پر کردن درزهای آجرها و سنگهای نمای ابنیه با سیمان یا ساروج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط کشی
تصویر خط کشی
پگمالی خط کشیدن روی کاغذ بوسیله خط کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودکامی
تصویر خودکامی
خود سری خودرایی، هوی پرستی هوس جویی
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که بکام و میل خود رسیده باشد خود سر خود رای، هوی پرست هوس جوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودکار
تصویر خودکار
آنچه پیش خود کار میکند و احتیاج بمراقبت ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودرای
تصویر خودرای
آنکه بفکر خود کار کند و به رای دیگران اعتنانکند خودسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبرکشی
تصویر خبرکشی
خبرچینی، سخن چینی، جاسوسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
خودسر بودن، سرپیچی از اطاعت، سرکشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودکام
تصویر خودکام
خودرای، کسی که به کام و مراد یا آرزوی خود رسیده است، کامروا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودکار
تصویر خودکار
ویژگی دستگاهی که بدون نیاز به انسان کار خود را انجام می دهد، اتوماتیک، کنایه از کسی که بدون دستور دیگران کارهای مربوط به خود را خوب انجام می دهد، نوعی قلم استوانه ای شکل حاوی جوهر غلیظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بندکشی
تصویر بندکشی
پر کردن درزهای آجرها و سنگ های نمای ساختمان با ساروج یا سیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بندکشی
تصویر بندکشی
پر کردن درزهای نمای ساختمان با سیمان و دوغاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودکام
تصویر خودکام
خودسر، خودرای، هوی پرست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودکار
تصویر خودکار
دستگاه و آلتی به خودی خود کار می کند، اتوماتیک، مداد خودنویس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
((~. سَ))
خودرایی، تمرد، گستاخی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودرای
تصویر خودرای
((~. رَ))
آن که به فکر خود کار کند و به رأی دیگران اعتنا نکند
فرهنگ فارسی معین
کسی که در کارها به رای و نظر دیگران توجه نمی کند و به میل خود عمل می کند، خودسر، مستبد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خط کشی
تصویر خط کشی
خط کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودکامی
تصویر خودکامی
خودرایی، برای مثال همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آری / نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل ها (حافظ - ۱۸)، هوس بازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودکفا
تصویر خودکفا
Selfreliant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خودکاوی
تصویر خودکاوی
Introspection
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خودسری
تصویر خودسری
Vigilantism
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خودجوشی
تصویر خودجوشی
Spontaneity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
интроспекция
دیکشنری فارسی به روسی
самостоятельный
دیکشنری فارسی به روسی
спонтанность
دیکشنری فارسی به روسی