جمع واژۀ خانقه، وآن قسمی درد و ورم گلو است، و گویا جمع بمعنی مفرد خویش نیز مستعمل است. (یادداشت بخط مؤلف) : و توفی سکمان بن ارتق بعله الخوانیق فی طریق الفراهبین طرابلس و القدس. (وفیات الاعیان چ طهران ص 65)
جَمعِ واژۀ خانِقه، وآن قسمی درد و ورم گلو است، و گویا جمع بمعنی مفرد خویش نیز مستعمل است. (یادداشت بخط مؤلف) : و توفی سکمان بن ارتق بعله الخوانیق فی طریق الفراهبین طرابلس و القدس. (وفیات الاعیان چ طهران ص 65)
قرائت کردن، مطالعه کردن دعوت کردن به مهمانی آواز خواندن تحصیل کردن، درس خواندن کسی را صدا زدن، احضار کردن فرا گرفتن، آموختن مطابق و هماهنگ بودن مثلاً این امضا با امضای او نمی خواند کنایه از دریافتن مثلاً از چشم هایش خواندم که غم بزرگی در دل دارد
قرائت کردن، مطالعه کردن دعوت کردن به مهمانی آواز خواندن تحصیل کردن، درس خواندن کسی را صدا زدن، احضار کردن فرا گرفتن، آموختن مطابق و هماهنگ بودن مثلاً این امضا با امضای او نمی خواند کنایه از دریافتن مثلاً از چشم هایش خواندم که غم بزرگی در دل دارد
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر، واقع در یک هزار و پانصدگزی جنوب اهر و یک هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر، دارای 685 تن سکنه، آب آن از دو رشته چشمه و راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر، واقع در یک هزار و پانصدگزی جنوب اهر و یک هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر، دارای 685 تن سکنه، آب آن از دو رشته چشمه و راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
عمل خواندن. (یادداشت بخط مؤلف). مزید مؤخر است. - دعاخوانی، عمل خواندن دعا. - روضه خوانی، عمل روضه خواندن. - ریزه خوانی، کنایه از ایراد گرفتن. لغز گفتن. مسائل کوچک را مورد توجه قرار دادن و بر آن عیب گرفتن
عمل خواندن. (یادداشت بخط مؤلف). مزید مؤخر است. - دعاخوانی، عمل خواندن دعا. - روضه خوانی، عمل روضه خواندن. - ریزه خوانی، کنایه از ایراد گرفتن. لغز گفتن. مسائل کوچک را مورد توجه قرار دادن و بر آن عیب گرفتن
جمع واژۀ خان، لغت ترکی است و در اصل لقب پادشاهان ترکستانست والحال در لقب امراء مستعمل شده و فارسیان عربی دان این لفظ را بطور عربی جمع کرده اند. (آنندراج). جمع واژۀ خان، و خان صورتی از خاقان است. (یادداشت بخط مؤلف)
جَمعِ واژۀ خان، لغت ترکی است و در اصل لقب پادشاهان ترکستانست والحال در لقب امراء مستعمل شده و فارسیان عربی دان این لفظ را بطور عربی جمع کرده اند. (آنندراج). جَمعِ واژۀ خان، و خان صورتی از خاقان است. (یادداشت بخط مؤلف)
جمع واژۀ دانق. (یادداشت مؤلف) (دهار). جمع واژۀ دانق، معرب دانگ. (یادداشت مؤلف) : صاحب نظری دقیق در احتساب شعیرات و دوانیق... (تاریخ جهانگشای جوینی). الطینه سته عشر ما شجه و الماشجه اربع دوانیق ذهب و صرف ذهبهم علی نصف دینار النیسابوری. (الجماهر ص 36)
جَمعِ واژۀ دانَق. (یادداشت مؤلف) (دهار). جَمعِ واژۀ دانق، معرب دانگ. (یادداشت مؤلف) : صاحب نظری دقیق در احتساب شعیرات و دوانیق... (تاریخ جهانگشای جوینی). الطینه سته عشر ما شجه و الماشجه اربع دوانیق ذهب و صرف ذهبهم علی نصف دینار النیسابوری. (الجماهر ص 36)
سفره کوچک خوان کوچک، طبق چوبین کوچک که در آن شیرینی میوه یا جهاز عروس گذارند و بر روی سر حمل کنند، طبقی که در آن انواع شیرینی را بترتیب خاص چینند و جمله هایی مبنی بر تبریک و تهنیت نویسند و در مجلس عقد در اطاق عروس گذارند
سفره کوچک خوان کوچک، طبق چوبین کوچک که در آن شیرینی میوه یا جهاز عروس گذارند و بر روی سر حمل کنند، طبقی که در آن انواع شیرینی را بترتیب خاص چینند و جمله هایی مبنی بر تبریک و تهنیت نویسند و در مجلس عقد در اطاق عروس گذارند