- خواندن
- تلاوت کردن، قرائت کردن
معنی خواندن - جستجوی لغت در جدول جو
- خواندن ((خا دَ))
- قرائت کردن، آواز خواندن، دعوت کردن، آموختن، یاد گرفتن، فهمیدن، تشخیص دادن
- خواندن
- قرائت کردن، مطالعه کردن
دعوت کردن به مهمانی
آواز خواندن
تحصیل کردن، درس خواندن
کسی را صدا زدن، احضار کردن
فرا گرفتن، آموختن
مطابق و هماهنگ بودن مثلاً این امضا با امضای او نمی خواند
کنایه از دریافتن مثلاً از چشم هایش خواندم که غم بزرگی در دل دارد
- خواندن
- читать , петь , поющий
- خواندن
- lesen, singen, singend
- خواندن
- читати , співати , співаючий
- خواندن
- czytać, śpiewać, śpiewający
- خواندن
- 阅读 , 唱歌 , 唱诵的
- خواندن
- ler, cantar, cantando
- خواندن
- leggere, cantare, cantando
- خواندن
- leer, cantar, cantando
- خواندن
- lire, chanter, chantant
- خواندن
- lezen, zingen, zingend
- خواندن
- อ่าน , ร้องเพลง , ร้องเพลง
- خواندن
- membaca, bernyanyi
- خواندن
- قرأ , غنّى , ترتيلٌ
- خواندن
- पढ़ना , गाना , गा रहे
- خواندن
- לקרוא , לשיר , מזמר
- خواندن
- 読む , 歌う , 唱えている
- خواندن
- 읽다 , 노래하다 , 노래하는
- خواندن
- okumak, şarkı söylemek, zikir yapan
- خواندن
- kusoma, kuimba
- خواندن
- পড়া , গান গাওয়া , গান গাওয়া
- خواندن
- پڑھنا , گانا , پڑھنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چیزی که شایسته خواندن باشد قابل قرائت: کتاب خواندنی
کتاب یا نوشته ای که شایستۀ خواندن باشد، قابل خواندن، خوانا
قرائت کرردن، خواندن
مدعی علیه
بحرکت سریع و تند واداشتن
فرو کردن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار سوزن و غیره دربدن یا در جسمی دیگر. فرو کردن
کج کردن
جمع خان، از ریشه ترکی ساخته فارسی گویان سروران میران جمع خان خانان پادشاهان امیران
قرائت شده مطالعه شده، دعوت شده بمهمانی، احضار شده فرا خوانده، مدعی علیه
تناول کردن، خوردن