- خوارکار
- مساهل، سهل انگار
معنی خوارکار - جستجوی لغت در جدول جو
- خوارکار
- سهل انگار، بی مبالات
- خوارکار ((خا))
- آسانگیر، سهل انگار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خواری دادن دشنام دهی، تهاون تکاسل سستی
سهل انگاری، بی مبالاتی، برای مثال تو خوارکار ترکی، من بردبار عاشق / خوش نیست خوارکاری، خوب است بردباری (منوچهری - ۱۱۰)
خوار ذلیل
طعام، خوراک، آنچه بخورند مانند گندم و جو و برنج و غیره
مواد اولیه برای تهیۀ خوراک انسان
کسی که در اسب سواری چابک و ماهر باشد، چابک سوار، اسب سوار
جالیز، کلبه ای محقر در باغ و جالیز
کرفه گر
متقاضی
کرفه کار نیکوکار کسس که عمل نیکو و خیر کند
ستون پنجمی مورد جنیتار، ویرانگر موتک آنکه خراب کند (امور یا ساختمانها را) کسی که موجب تخریب شود
اشتباه کننده، سهو کننده، بزهکار، عاصی، گنهکار، مجرم
نشایستگر نیسانکار کسی که مرتکب امور ناشایست شود. آنکه کارناشایست انجام دهد، خاطی، گناهکار
احضار، دادخواه
نا چیز، بی شخصیت
خوراک اندک قوت لایموت، ماکول. توضیح فرهنگستان این کلمه را بمعنی ارزاق پذیرفته
وظیفه شناس
خوشران رام گواژ اسپ
کسی که در سواری ماهر و چابک بود
کسی که عمل خیر انجام می دهد، نیکوکار
مهارت و چابکی در اسب سواری، چابک سواری
متقاضی، خواهنده، خواهان، طلب کننده، واسطه، شفیع، برای مثال بریدند سر زآن تن شاهوار / نه فریادرس بود و نه خواستار (فردوسی - ۲/۳۸۰)
درستکار راستکردار آنکه کار صواب کند درستکار نیکو کار
زمینی که در آن خربزه و هندوانه و خیار و مانند آن کارند پالیز فالیز، کلبه ای محقر در باغ و فالیز
کشاورز، دهقان، وظیفه شناس
اتوماتیک
صاحب خار
بی تجربه، کار ناآزموده
آنچه پیش خود کار میکند و احتیاج بمراقبت ندارد