جدول جو
جدول جو

معنی سوار کار

سوار کار
کسی که در سواری ماهر و چابک بود
تصویری از سوار کار
تصویر سوار کار
فرهنگ لغت هوشیار

واژه‌های مرتبط با سوار کار

سوارکار

سوارکار
کسی که در اسب سواری چابک و ماهر باشد، چابک سوار، اسب سوار
سوارکار
فرهنگ فارسی عمید

وار کار

وار کار
زمینی که در آن خربزه و هندوانه و خیار و مانند آن کارند پالیز فالیز، کلبه ای محقر در باغ و فالیز
فرهنگ لغت هوشیار

سوارکار

سوارکار
مرد دانا بشیوه های سواری. مجرب در سواری. ماهر در سواری اسب و فنون آن. (یادداشت بخط مؤلف). آنکه در فن سواری ماهر باشد و آنرا در عرف حال چابک سوار گویند و بتازی رائض خوانند. (آنندراج). اسوار. سوارکار نیکو. (منتهی الارب). فارس:
همیشه دیده بخوبان گلعذارم من
سمند عمر بتان را سوارکارم من.
محمد سعید اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

خوار بار

خوار بار
خوراک اندک قوت لایموت، ماکول. توضیح فرهنگستان این کلمه را بمعنی ارزاق پذیرفته
فرهنگ لغت هوشیار