بدی، شر، آفت، فساد، بد سوء استفاده: بهره برداری بد سوء تفاهم: بد درک کردن، بد دریافتن امری یا عملی سوء حال: بدی حال، بدحالی، تنگدستی سوء خط: بدی خط و بهره، تیره بختی سوء خلق: بدخلقی، بدخویی سوء سابقه: پیشینۀ بد، بدی پیشینه سوء ظن: گمان بد، بدگمانی سوء عمل: بدی کردار، بدکرداری سوء نیت: نیت بد، اندیشۀ بد در کاری یا دربارۀ کسی سوء هضم: در پزشکی عارضه ای که به دلیل اختلال در هضم غذا بروز می کند، بدی گوارش، ترشا، تخمه
بدی، شر، آفت، فساد، بد سوء استفاده: بهره برداری بد سوء تفاهم: بد درک کردن، بد دریافتن امری یا عملی سوء حال: بدی حال، بدحالی، تنگدستی سوء خط: بدی خط و بهره، تیره بختی سوء خلق: بدخلقی، بدخویی سوء سابقه: پیشینۀ بد، بدی پیشینه سوء ظن: گمان بد، بدگمانی سوء عمل: بدی کردار، بدکرداری سوء نیت: نیت بد، اندیشۀ بد در کاری یا دربارۀ کسی سوء هضم: در پزشکی عارضه ای که به دلیل اختلال در هضم غذا بروز می کند، بدی گوارش، ترشا، تخمه
مایعی سرخ رنگ و مرکب از گلبول قرمز، گلبول سفید، پلاسما و ذرات شناور که در تمام رگ ها جریان دارد، کنایه از قتل، کشتار مثلاً خون ناحق، کنایه از پیوند نژادی خون خوردن: کنایه از بسیار غم خوردن، کشتار خون دل: کنایه از غم، غصه، رنج و محنت بسیار خون جگر: کنایه از غم، غصه، رنج و محنت بسیار، خون دل خون رز: کنایه از شراب، برای مثال مریز خون من ای بت به روزگار خزان / مساعدت کن و با من بریز خون رزان (امیرمعزی - ۵۲۸) خون رزان: کنایه از شراب، بخون رز خون ریختن: کنایه از کشتار کردن، کشتن مردم خون سیاوشان: صمغی سرخ رنگ که از درختی به نام شیان به دست می آید و در طب به کار می رود، درختی از خانوادۀ نخل با میوه ای شبیه گیلاس خون کردن: کنایه از کشتن انسان، قربانی کردن حیوان خون گرفتن: در پزشکی خارج کردن خون از بدن به وسیلۀ سرنگ، برش پوست و مانند آن، حجامت کردن
مایعی سرخ رنگ و مُرکب از گلبول قرمز، گلبول سفید، پلاسما و ذرات شناور که در تمام رگ ها جریان دارد، کنایه از قتل، کشتار مثلاً خون ناحق، کنایه از پیوند نژادی خون خوردن: کنایه از بسیار غم خوردن، کشتار خون دل: کنایه از غم، غصه، رنج و محنت بسیار خون جگر: کنایه از غم، غصه، رنج و محنت بسیار، خون دل خون رَز: کنایه از شراب، برای مِثال مریز خون من ای بت به روزگار خزان / مساعدت کن و با من بریز خون رزان (امیرمعزی - ۵۲۸) خون رزان: کنایه از شراب، بخون رَز خون ریختن: کنایه از کشتار کردن، کشتن مردم خونِ سیاوشان: صمغی سرخ رنگ که از درختی به نام شیان به دست می آید و در طب به کار می رود، درختی از خانوادۀ نخل با میوه ای شبیه گیلاس خون کردن: کنایه از کشتن انسان، قربانی کردن حیوان خون گرفتن: در پزشکی خارج کردن خون از بدن به وسیلۀ سرنگ، بُرش پوست و مانند آن، حجامت کردن
بدی و بی ادبی، سوء اتفاق، پیش آمد بد، بدی، اندوه، پیسه از بیماری ها، بیماری اندوهاندن اندهگین کردن، بد کردن، بدی کردن، پارسی تازی گشته سو روشنایی آتش، کمسو شدن، چشم بدی شر، زشتی، جمع اسواء. یا سوء استعمال. بد و نابجا به کار بردن، یا سوء تفاهم. بد درک کردن، استنباط نادرست از گفته ای یا نوشته ای. یا سوء حال. پریشانی بد حالی، فقر. یا سوء حظ. بد بختی. یا سوء خلق. بدخلقی تند خویی. یه سوء سابقه. بدی پیشینه (دزدی اختلاس و غیره)، یا سوء ظن. گمان بر درباره کسی. یا سوء ظنی. کسی که نسبت به دیگران بد گمان است. یا سوء عمل (اعمال) بد کرداری شرارت یا سوء مزاج. ناخوشی دستگاه هاضمه، بیماری ناخوشی. یا سوءنیت. اندیشه بد درباره کسی. یا سوء هضم. زیاد شدن، ترشحات اسیدی معده به علت امتلا یا افراط در شرب مشروبات الکلی بدی گوارش تخمه
بدی و بی ادبی، سوء اتفاق، پیش آمد بد، بدی، اندوه، پیسه از بیماری ها، بیماری اندوهاندن اندهگین کردن، بد کردن، بدی کردن، پارسی تازی گشته سو روشنایی آتش، کمسو شدن، چشم بدی شر، زشتی، جمع اسواء. یا سوء استعمال. بد و نابجا به کار بردن، یا سوء تفاهم. بد درک کردن، استنباط نادرست از گفته ای یا نوشته ای. یا سوء حال. پریشانی بد حالی، فقر. یا سوء حظ. بد بختی. یا سوء خلق. بدخلقی تند خویی. یه سوء سابقه. بدی پیشینه (دزدی اختلاس و غیره)، یا سوء ظن. گمان بر درباره کسی. یا سوء ظنی. کسی که نسبت به دیگران بد گمان است. یا سوء عمل (اعمال) بد کرداری شرارت یا سوء مزاج. ناخوشی دستگاه هاضمه، بیماری ناخوشی. یا سوءنیت. اندیشه بد درباره کسی. یا سوء هضم. زیاد شدن، ترشحات اسیدی معده به علت امتلا یا افراط در شرب مشروبات الکلی بدی گوارش تخمه
حیوانیست معروف اهلی و فربه، بدنش دارای گوشت و چربی بسیار، پوست بدنش ضخیم و مودار و دست وپای کوتاه و چشم های کوچک دارد پستانداری از راسته سم داران که تیره خاصی بنام (تیره خوکان) بوجود آورده. این جانور در هر دست و پا دارای 4 انگشت است و همه چیز میخورد. بدنش دارای چربی بسیار و پوستش ضخیم و دارای موست. یا خوک دریایی. (دلفین)، یا خوک وحشی. گونه ای خوک که دارای جثه سنگین و بینی پهن است در جنگلهای باتلاقی میزید و شب بجستجوی شکار میرود. دندانهای نیش وی از طرفین دهان بیرون آمده و آلت دفاعی خطرناکی را تشکیل میدهد. این جانور بمحصولات زراعتی خسارت بسیار وارد میکند. یا خوک هندی. پستانداری کوچک از راسته جوندگان علفخوار دارای پشمهای ریز و پوزه پهن و پاهای کوتاه خوکچه، شخص چاق بسیار فربه
حیوانیست معروف اهلی و فربه، بدنش دارای گوشت و چربی بسیار، پوست بدنش ضخیم و مودار و دست وپای کوتاه و چشم های کوچک دارد پستانداری از راسته سم داران که تیره خاصی بنام (تیره خوکان) بوجود آورده. این جانور در هر دست و پا دارای 4 انگشت است و همه چیز میخورد. بدنش دارای چربی بسیار و پوستش ضخیم و دارای موست. یا خوک دریایی. (دلفین)، یا خوک وحشی. گونه ای خوک که دارای جثه سنگین و بینی پهن است در جنگلهای باتلاقی میزید و شب بجستجوی شکار میرود. دندانهای نیش وی از طرفین دهان بیرون آمده و آلت دفاعی خطرناکی را تشکیل میدهد. این جانور بمحصولات زراعتی خسارت بسیار وارد میکند. یا خوک هندی. پستانداری کوچک از راسته جوندگان علفخوار دارای پشمهای ریز و پوزه پهن و پاهای کوتاه خوکچه، شخص چاق بسیار فربه
مایعی است سرخرنگ در بدن جانداران و آن یکی از اخلاط اربعه است به نزد قدما، مایع سرخ رنگی که در تمام رگها جریان دارد و بدن از آن تغذیه می کنند بسیار خیانت کننده
مایعی است سرخرنگ در بدن جانداران و آن یکی از اخلاط اربعه است به نزد قدما، مایع سرخ رنگی که در تمام رگها جریان دارد و بدن از آن تغذیه می کنند بسیار خیانت کننده