معنی خوء - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با خوء
خوء
- خوء
- شتاب کردن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ازلسان العرب). منه: خاء بک علینا، شتاب کن بسوی ما
لغت نامه دهخدا
خود
- خود
- ضمیر مشترک میان گوینده و شخص غائب، نفس و ذات و به معنی کلاه آهنی
فرهنگ لغت هوشیار