بدی، شر، آفت، فساد، بد سوء استفاده: بهره برداری بد سوء تفاهم: بد درک کردن، بد دریافتن امری یا عملی سوء حال: بدی حال، بدحالی، تنگدستی سوء خط: بدی خط و بهره، تیره بختی سوء خلق: بدخلقی، بدخویی سوء سابقه: پیشینۀ بد، بدی پیشینه سوء ظن: گمان بد، بدگمانی سوء عمل: بدی کردار، بدکرداری سوء نیت: نیت بد، اندیشۀ بد در کاری یا دربارۀ کسی سوء هضم: در پزشکی عارضه ای که به دلیل اختلال در هضم غذا بروز می کند، بدی گوارش، ترشا، تخمه
بدی و بی ادبی، سوء اتفاق، پیش آمد بد، بدی، اندوه، پیسه از بیماری ها، بیماری اندوهاندن اندهگین کردن، بد کردن، بدی کردن، پارسی تازی گشته سو روشنایی آتش، کمسو شدن، چشم بدی شر، زشتی، جمع اسواء. یا سوء استعمال. بد و نابجا به کار بردن، یا سوء تفاهم. بد درک کردن، استنباط نادرست از گفته ای یا نوشته ای. یا سوء حال. پریشانی بد حالی، فقر. یا سوء حظ. بد بختی. یا سوء خلق. بدخلقی تند خویی. یه سوء سابقه. بدی پیشینه (دزدی اختلاس و غیره)، یا سوء ظن. گمان بر درباره کسی. یا سوء ظنی. کسی که نسبت به دیگران بد گمان است. یا سوء عمل (اعمال) بد کرداری شرارت یا سوء مزاج. ناخوشی دستگاه هاضمه، بیماری ناخوشی. یا سوءنیت. اندیشه بد درباره کسی. یا سوء هضم. زیاد شدن، ترشحات اسیدی معده به علت امتلا یا افراط در شرب مشروبات الکلی بدی گوارش تخمه
بدی، (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (آنندراج) : نعوذ باﷲ من قضاءالسوء، (تاریخ بیهقی)، فانقلبوا بنعمه من اﷲ و فضل لم یمسَسْهم سوء و اتبعوا رضوان اﷲ و اﷲ ذوفضل عظیم، (قرآن 174/3)، - دابه سوء، خروسک و مانند آن، (منتهی الارب)، - سوء اداره، بد اداره کردن، - سوء ادب، بی ادبی، - سوء اتفاق، پیش آمد بد، - سوء استفاده، سوء اعتقاد، سوء اعمال، سوء انتخاب، سوءالقضا، - سوءالحساب، عدم مغفرت، (منتهی الارب) (آنندراج)، - سوءالعین، بدی چشم، بدبینی: پَرِّ طاووست مبین و پای بین تا که سوءالعین نگشاید کمین، مولوی، - سؤالقنیه، هرگاه که مزاج از حال طبیعی بگردد و ضعف بر وی مستولی شود حالی نزدیک حال مستسقیان پدید آید طبیبان آنرا سوءالقنیه گویند و سوءالمزاج نیز گویند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، - سوء تدبیر، بداندیشی، تدبیر بد: چون امیر سیف الدوله شکل حال ورکاکت عقل و فترت رای و تناقض اهوای و سوءالتدبیر آن قوم مشاهدت کرد، (ترجمه تاریخ یمینی)، - سوء تربیت، نیکو تربیت نکردن، - سوء ترکیب، ترکیب زشت و نادرست، - سوء تصادف، سوء اتفاق، پیش آمد بد، - سوء تعبیر، بد تفسیر کردن، تعبیر بد کردن، - سوء جریان، - سوء حادثه، اتفاق بد، - سوء حافظه، فراموشکاری، نسیان، - سوء حظ، بدی بخت، بدبختی، - سوء خلق، بدی خلق، - سوء دماغ، مرض دماغ، (غیاث)، - سوء رفتار، بدی رفتار، - سوء سریرت، بدطینتی، بدی طینت، - سوء سلمان، قسمی است که بچراغ افروخته یاد کنند، - سوء سلوک، بدرفتاری، - سوء شهرت، بدنامی، - سوء طریق، بدی راه و بدراهی، (غیاث)، - سوء ظن، بدی گمان و بدگمانی، بداندیشی: بازگفتی حزم سؤالظن توست هرکه بدظن نیست کی ماند درست، مولوی، - سوء عمل، بدی عمل، سوء رفتار، - سوء قصد، سوء قصد نسبت بکسی کردن، قصد جان وی کردن، - سوء قضا، بدی سرنوشت، - سوء کلام، حرف بد و سخن باطل: چشم گوید غمزه کردستم حرام گوش گوید چیده ام سوءالکلام، مولوی، - سوء مزاج، مرضی، بیماری، (غیاث)، بدی مزاج، در نزد پزشکان مرضی است ویژه که مخصوص اعضاء مفرده میباشد، (از کشاف اصطلاحات الفنون)، اسباب زکام و نزله ... دو نوع است یکی این است که هرگاه که اندر دماغ سوءالمزاج گرم پدید آید، (ذخیرۀ خوارزمشاهی) : بر عقب وصول او بهاءالدوله را سوء مزاج حادث شد، (ترجمه تاریخ یمینی)، - سوء نیت، بدی نیت، - سوء هاضمه، ناگوار هضم، - سوء هضم، ناگوارد، (یادداشت بخط مؤلف)، نگواردن، در نزد پزشکان عبارت است از اینکه غذا چنانکه باید و شاید بطور کامل هضم نشود، (یادداشت بخط مؤلف)، ، مرضی است مخصوص، رجوع به سوء مزاج و کشاف اصطلاحات الفنون شود، ، آتش، اندوه، (منتهی الارب) (آنندراج)، برص، (آنندراج)، پیسی اندام از مزاج، (منتهی الارب)، تغیر مزاج بسوی ردأت، (آنندراج)، ضعف بینایی، خیانت، آفت هرچه باشد، (منتهی الارب)، هر آفتی و مرضی که باشد، (آنندراج)