جدول جو
جدول جو

معنی خندوتند - جستجوی لغت در جدول جو

خندوتند
زیر و زبر، پراکنده، پریشان، تار و مار
تصویری از خندوتند
تصویر خندوتند
فرهنگ فارسی عمید
خندوتند
((خَ دُ تَ))
زیر و زبر، تار و مار، پراکنده
تصویری از خندوتند
تصویر خندوتند
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خردومند
تصویر خردومند
عاقل خداوند عقل، با فهم با ادراک صاحب هوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنداخند
تصویر خنداخند
در حال خندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خند و تند
تصویر خند و تند
تاخت و تاراج، پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خند خند
تصویر خند خند
خنده متصل و از روی دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندوخند
تصویر تندوخند
ترت ومرت، تار و مار، زیر و زبر، ازهم پاشیده، برای مثال هرچه ورزیدند ما را سالیان / شد به دست اندر به ساعت تندوخند (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۲ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنداخند
تصویر خنداخند
خندان خندان، خنده کنان، خندان، خنده کننده، درحال خندیدن، شکفته، منبسط، خندنده، خنده ناک، خنده رو، سبک روح، ضاحک، خندناک، ضحوکبرای مثال درهم آویختیم خنداخند / من و چون من فسانه گویی چند (نظامی۴ - ۷۰۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خردومند
تصویر خردومند
عاقل، دانا، خردمند، راد، پیردل، داناسر، متدبّر، اریب، خردپیشه، باخرد، متفکّر، بخرد، خردور، فرزانه، نیکورای، لبیب، فروهیده، حصیف، صاحب خرد، فرزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خندخند
تصویر خندخند
خندۀ بلند و متصل
فرهنگ فارسی عمید