خمره. خم کوچک. (ناظم الاطباء). ظرفی باشد کوچک که از سفال سازند و زر و سیم در آن ریزند و اگر بزرگتر باشد حوائج و ریچار در آن کنند. (صحاح الفرس). بستوقه. بستو. (یادداشت بخط مؤلف) : دارودار را طلب کردند تا خنبرۀ تریاق پیش وی آورد. (تاریخ بیهقی ص 133). در خنبره بماند دو دستت برای جوز بگذار جوز و دست برآور ز خنبره. ناصرخسرو. و قومی گفته اند... چون دانست کی او را بخواهند گرفت زهر در خنبرۀ زرین کرد و مهر برنهاد. (فارسنامۀ ابن البلخی). چون قفل بگشادند و بدیدند خنبره ای دیدند هم از آهن چینی. (مجمل التواریخ والقصص ص 510). آن خنبرۀ روغن گاو از آن پیرزن بستدم. (اسرارالتوحید). خنبرۀ نیمه برآرد خروش لیک چو پر گردد، گردد خموش. نظامی. خاک درین خنبرۀ غم چراست رنگ خمش ازرق و ماتم چراست. نظامی. - خنبرۀ آبگینه، قرابه. (یادداشت بخط مؤلف) : و گفته اند که برگ آلالۀ کوهی که آن را شقائق النعمان گویند اندر خنبرۀ آبگینه ای کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - خنبرۀ فلک، آسمان: هر شام کزین خم گل آلود بر خنبرۀ فلک شود دود. نظامی
خمره. خم کوچک. (ناظم الاطباء). ظرفی باشد کوچک که از سفال سازند و زر و سیم در آن ریزند و اگر بزرگتر باشد حوائج و ریچار در آن کنند. (صحاح الفرس). بُستوقَه. بُستو. (یادداشت بخط مؤلف) : دارودار را طلب کردند تا خنبرۀ تریاق پیش وی آورد. (تاریخ بیهقی ص 133). در خنبره بماند دو دستت برای جوز بگذار جوز و دست برآور ز خنبره. ناصرخسرو. و قومی گفته اند... چون دانست کی او را بخواهند گرفت زهر در خنبرۀ زرین کرد و مهر برنهاد. (فارسنامۀ ابن البلخی). چون قفل بگشادند و بدیدند خنبره ای دیدند هم از آهن چینی. (مجمل التواریخ والقصص ص 510). آن خنبرۀ روغن گاو از آن پیرزن بستدم. (اسرارالتوحید). خنبرۀ نیمه برآرد خروش لیک چو پر گردد، گردد خموش. نظامی. خاک درین خنبرۀ غم چراست رنگ خمش ازرق و ماتم چراست. نظامی. - خنبرۀ آبگینه، قرابه. (یادداشت بخط مؤلف) : و گفته اند که برگ آلالۀ کوهی که آن را شقائق النعمان گویند اندر خنبرۀ آبگینه ای کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - خنبرۀ فلک، آسمان: هر شام کزین خم گل آلود بر خنبرۀ فلک شود دود. نظامی
حیوان موی ریخته، شتری که پشم هایش ریخته شده، اسب و شتر آبکش، برای مثال بر کنار جوی بینم رستۀ بادام و سیب / راست پنداری قطار اشترانند انبره (غواص - شاعران بی دیوان - ۳۲۶) انبر
حیوان موی ریخته، شتری که پشم هایش ریخته شده، اسب و شتر آبکش، برای مِثال بر کنار جوی بینم رستۀ بادام و سیب / راست پنداری قطار اشترانند انبره (غواص - شاعران بی دیوان - ۳۲۶) اَنبُر
خم کوچک. خمچه. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). خنبره. (یادداشت بخط مؤلف) : و در خمبره کنند (گل و شکر مالیده را گاه ساختن گل شکر) و سر آن به کرباس ببندند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
خم کوچک. خمچه. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). خنبره. (یادداشت بخط مؤلف) : و در خمبره کنند (گل و شکر مالیده را گاه ساختن گل شکر) و سر آن به کرباس ببندند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
هر چیز موی ریخته را گویند عموماً و شتر موی ریخته را خصوصاً. (برهان قاطع) (فرهنگ فارسی معین). شتران باشند که موی ایشان افتاده بود. (صحاح الفرس). اشتری که از بس بار کشیدن مویش ریخته باشد. (شرفنامۀ منیری) (مؤید الفضلاء) : بر کنار جوی بینم رستۀ بادام و سیب راست پنداری قطار اشترانند انبره. غواص.
هر چیز موی ریخته را گویند عموماً و شتر موی ریخته را خصوصاً. (برهان قاطع) (فرهنگ فارسی معین). شتران باشند که موی ایشان افتاده بود. (صحاح الفرس). اشتری که از بس بار کشیدن مویش ریخته باشد. (شرفنامۀ منیری) (مؤید الفضلاء) : بر کنار جوی بینم رستۀ بادام و سیب راست پنداری قطار اشترانند انبره. غواص.
چنبر. حلقه. دایره. هر چیز دایره مانند چون کم غربال و غیره. چنبرک: چنبرۀ دید جهان ادراک تست پردۀ پاکان حس ناپاک تست. مولوی. ، حلقه مانندی از پاره های جامه و تکه های پارچه درهم پیچیده که طبق کشان روی سر گذاشته طبق را با سر بر زیر آن نهند تا پوست و استخوان سر از فشار چوب طبق صدمه و آزار نبیند، چنبری از چوب تر و ریسمان که گاه کم آبی بر سوراخ تنوره گذارند تا فشار آب بیشتر شود. (یادداشت مؤلف). - چنبرۀ گردن. رجوع به چنبر گردن شود
چنبر. حلقه. دایره. هر چیز دایره مانند چون کم غربال و غیره. چنبرک: چنبرۀ دید جهان ادراک تست پردۀ پاکان حس ناپاک تست. مولوی. ، حلقه مانندی از پاره های جامه و تکه های پارچه درهم پیچیده که طبق کشان روی سر گذاشته طبق را با سر بر زیر آن نهند تا پوست و استخوان سر از فشار چوب طبق صدمه و آزار نبیند، چنبری از چوب تر و ریسمان که گاه کم آبی بر سوراخ تنوره گذارند تا فشار آب بیشتر شود. (یادداشت مؤلف). - چنبرۀ گردن. رجوع به چنبر گردن شود
دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری چگنه بالا. این دهستان کوهستانی با آب و هوای معتدل و 170 تن سکنه است. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری چگنه بالا. این دهستان کوهستانی با آب و هوای معتدل و 170 تن سکنه است. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان چولائی خانه بخش حومه شهرستان مشهد که در چهل هزارگزی شمال باختری مشهد واقع است. در دامنۀ کوه واقع و هوایش سردسیری است و 44 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش ذرت و کنجد و شغل اهالی زراعت و مالداری میباشد و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان چولائی خانه بخش حومه شهرستان مشهد که در چهل هزارگزی شمال باختری مشهد واقع است. در دامنۀ کوه واقع و هوایش سردسیری است و 44 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش ذرت و کنجد و شغل اهالی زراعت و مالداری میباشد و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)