معنی خمب - جستجوی لغت در جدول جو

خمب

تصویری از خمب — تصویر خمب

فرهنگ فارسی عمید

خمب

لغت نامه دهخدا

خمب

تصویری از خمب — تصویر خمب

فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرب — تصویر خرب

در عروض ویژگی پایه ای که در آن مفاعیلن به مفعول تغییر یافته است، اخرب

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خمبره — تصویر خمبره

خم کوچک، خمره، خمچه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از خنب — تصویر خنب

خم، ظرف سفالی بزرگ، خمب

فرهنگ فارسی عمید

خمبک زدن

(بِ غَ ضَ مَ دَ)

کف بر کف زدن مطابق اصول و دایره و دف زدن را نیز گویند. (از شرفنامۀ نظامی چ وحید) :
درآمد بشورش دم گاودم
بخمبک زدن خام روئینه خم.
نظامی (شرفنامه ص 103)

لغت نامه دهخدا

(خُ بَ رَ / رِ)

خم کوچک. خمچه. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). خنبره. (یادداشت بخط مؤلف) : و در خمبره کنند (گل و شکر مالیده را گاه ساختن گل شکر) و سر آن به کرباس ببندند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)

لغت نامه دهخدا

نام شهرکی است (بماوراءالنهر) نزدیک کلشجک، اردکان کث، ستبغر، انجناح آبادان با کشت و برز بسیار و آبهای روان. (حدود العالم)

لغت نامه دهخدا

تصویری از خمل — تصویر خمل

ریشه و پرز

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خنب — تصویر خنب

خوی طبیعت

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خمی — تصویر خمی

کجی انحنا اعوجاج

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خمن — تصویر خمن

بد بویی گندیدگی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خمص — تصویر خمص

باریکیدن: از گرسنگی تکیدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خمک — تصویر خمک

دف و دایره کوچکی که چنبرآن از برنج یا روی باشد

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خمع — تصویر خمع

تنگان، دزد، گرگ

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خمط — تصویر خمط

تلخ، دار بی خار، میوه روفان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خمج — تصویر خمج

بویناکی بوی گرفتگی، تباهخویی، تباهدینی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خمش — تصویر خمش

خراشیدگی، پوست رفتگی خاموش، ساکت، صامت

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خیب — تصویر خیب

نا امید، مایوس، نومید

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خوب — تصویر خوب

خوش، نیک، نیکو

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خمد — تصویر خمد

فروکش، بیهوشی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خمر — تصویر خمر

شراب، آب انگور که مسکر است

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خمس — تصویر خمس

پنج یک، یک پنجم

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خصب — تصویر خصب

جانب فربه کردن

فرهنگ لغت هوشیار

مغاکچه های سرین، سوراخ سوزن، تیاهدینی، هم آوای حرب، ویران کردن، خانه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خضب — تصویر خضب

سبزه تازه نودمان نو رسته رنگ موی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خشب — تصویر خشب

چوب درست

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خطب — تصویر خطب

جمع خطبه

فرهنگ لغت هوشیار

اسپ خیز، توسنی جامه پاره برداشتن اسب هر دو دست و پای راست را با هم و هر دو دست و پای چپ را با هم گاه برین دست و گاه بر آن دست ایستادن اسب، تیز رفتن، نوعی دویدن پویه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خدب — تصویر خدب

گولی، شتابزدگی

فرهنگ لغت هوشیار

بی بهرگی این واژه پارسی نیز هست برابر با باز پس افکنده باز پس افکنده

فرهنگ لغت هوشیار

محفظه ای مخروطی یا استوانه ای شکل که درون آن موارد منفجره ریزند و به چاشنی مجهز کنند و گاه بوسیله هواپیما به زمین پرتاب و گاه به فتیله آلوده به ماده قابل اشتعال در روی زمین منفجر شود

فرهنگ لغت هوشیار

ناخن، برگ تاک، پرده دل، مرد زن پسند دل خرما پیه خرما، پوسته پوست درخت دار پوست، لای سیاه لجن ابر بی بار، درخش خراشیدن به ناخن، بریدن ، پاره کردن، هوشربایی، گزیدن، فریب دادن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خمس — تصویر خمس

پنج یک

فرهنگ واژه فارسی سره