معنی خرب خرب در عروض ویژگی پایه ای که در آن مفاعیلن به مفعول تغییر یافته است، اخرب تصویر خرب فرهنگ فارسی عمید
خرب خرب خراب، نادرست، تباه، ویران، مخروبه مثلاً ساختمان خراب، فاقد حالت عادی مثلاً روحیۀ خراب، از کار افتاده مثلاً دستگاه خراب، گندیده، فاسد مثلاً میوۀ خراب، آشفته مثلاً موی خراب، بی رونق مثلاً بازار خراب، بیمار، بدحال مثلاً حال خراب، بدمست مثلاً مست و خراب فرهنگ فارسی عمید
خرب خرب مغاکچۀ سرین، فساد در دین، کرانۀ ریگ توده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) لغت نامه دهخدا
خرب خرب شوات نر. ج، خَربان، موی فراخیدۀ در تهیگاه، موی در وسط مرفق که بعض آن فراخیده و بعضی غیر فراخیده باشد. ج، اخراب، خراب، خربان. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) لغت نامه دهخدا
خرب خرب سرزمین سخت و پرسنگلاخی است بین ’سجا’ و ’ثعل’ در دیار بنی کلاب. (از معجم البلدان) لغت نامه دهخدا