جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خمب

خمب

خمب
خُنْب. خم. خم بزرگ. (ناظم الاطباء). خم بزرگ که به عربی آن رادن گویند. (از برهان قاطع). خم بزرگ و آن ظرفی باشدکه در آن آب یا شراب کنند. (لغت نامۀ محلی شوشتر نسخۀ خطی) ، نفیر. بوق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بمب

بمب
محفظه ای مخروطی یا استوانه ای شکل که درون آن موارد منفجره ریزند و به چاشنی مجهز کنند و گاه بوسیله هواپیما به زمین پرتاب و گاه به فتیله آلوده به ماده قابل اشتعال در روی زمین منفجر شود
فرهنگ لغت هوشیار

خاب

خاب
بی بهرگی این واژه پارسی نیز هست برابر با باز پس افکنده باز پس افکنده
فرهنگ لغت هوشیار

خبب

خبب
اسپ خیز، توسنی جامه پاره برداشتن اسب هر دو دست و پای راست را با هم و هر دو دست و پای چپ را با هم گاه برین دست و گاه بر آن دست ایستادن اسب، تیز رفتن، نوعی دویدن پویه
فرهنگ لغت هوشیار