جدول جو
جدول جو

معنی خلیده - جستجوی لغت در جدول جو

خلیده
فرو رفته، آزرده، برای مثال زواره بیامد خلیده روان / که امروز چون رفت بر پهلوان (فردوسی - ۲/۱۷۷)
تصویری از خلیده
تصویر خلیده
فرهنگ فارسی عمید
خلیده
(خَ دَ / دِ)
در اندرون رفته. (صحاح الفرس). فرورفته. نفوذکرده. (ناظم الاطباء) :
هر ساعتش از غصه گلی تازه شکفته
وز غصه چو خارش همه در دیده خلیده.
انوری.
، فرورونده. نفوذکننده:
پر گرد باغ و بی بر شاخ و خلیده خاری
تاریک چاه و ناخوش زشت و درشت جایی.
ناصرخسرو.
، سوراخ کرده، گزیده، سوراخ و جای فرورفتگی سوزن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خلیده
فرو رفته، نفوذ کرده
تصویری از خلیده
تصویر خلیده
فرهنگ لغت هوشیار
خلیده
((خَ دِ))
فرورفته، زخم شده
تصویری از خلیده
تصویر خلیده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خلنده
تصویر خلنده
آنچه در چیزی می خلد و فرومی رود، فرورونده، برای مثال بود بر دل ز مژگان خلنده / گهی تیر و گهی ناوک زننده، (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمیده
تصویر خمیده
خم شده، کج شده، قوز، منحنی، کوژ، گوژ، کوز، غوز، محدّب، گنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خریده
تصویر خریده
دوشیزۀ با شرم و حیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
معروف، مشهور، برای مثال ز شیران توران خنیده تویی / جهان جوی و هم رزم دیده تویی (فردوسی۴ - ۴۰۸)، از این آشناروی تو داستان / خنیده نیامد بر راستان (نظامی۵ - ۷۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلیده
تصویر چلیده
فشرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلیدن
تصویر خلیدن
فرو رفتن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار یا سوزن یا سیخ در بدن یا چیز دیگر، برای مثال گل می نهد به محفل نادانان / بر قلب عاقلان بخلد خارش (ناصرخسرو۱ - ۲۸۷)،
مجروح شدن، کنایه از آزرده کردن، برای مثال ننگری تو به من که غفرۀ تو / دل خلد کی روا بود بنگر (عنصری - ۶۱)،
فرو بردن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار یا سوزن یا سیخ در بدن یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلیقه
تصویر خلیقه
خوی، طبیعت، سرشت، آنچه خداوند آفریده، مخلوق، مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلیفه
تصویر خلیفه
عنوان هر یک از جانشینان پیغمبر، رهبر مذهبی برخی جوامع مسیحی شرقی، خمیرگیر، قائم مقام، جانشین، داروغه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
پسندیده، نامدار، معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیده
تصویر خمیده
خم شده مایل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلیدن
تصویر خلیدن
فرو رفتن چیزی نوک تیز (مانند خار سوزن و غیره) در چیز دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلیعه
تصویر خلیعه
بی پروائی و رسوائی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بجای کسی باشد در کاری، از پس کسی آینده و در کاری قائم مقام کسی شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خپیده
تصویر خپیده
خمیده، خم، منحنی، کج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلیقه
تصویر خلیقه
طبیعت، سرشت، خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلنده
تصویر خلنده
در اندرون شونده، مجروح کننده، سوراخ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریده
تصویر خریده
مروارید ناسفته، زن دوشیزه، مرد نارسیده، زن شرمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزیده
تصویر خزیده
بروی سینه و شکم روی زمین کشیده، آنکه در کنجی و رخنه ای پنهان شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلیطه
تصویر خلیطه
در همی در آمیختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلیفه
تصویر خلیفه
((خَ فِ))
جانشین، قائم مقام، پیشوای مسلمانان، جمع خلفاء، خلائف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلنده
تصویر خلنده
((خَ لَ دِ))
آن چه که در چیزی فرو رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلیدن
تصویر خلیدن
((خَ دَ))
فرو رفتن چیزی نوک تیز در چیز دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خمیده
تصویر خمیده
((خَ دِ))
خم شده، مایل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلیقه
تصویر خلیقه
((خَ قِ))
سرشت، ذات، خوی، عادت، جمع خلائق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
((خَ دِ یا دَ))
سروده، خوانده شده، دانای در کار سرود، موسیقی دان، صدا و آوازی که در میان دو کوه و گنبد و مانند آن پیچد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
معروف، شهرت یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
((خُ دِ یا دَ))
پسندیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خریده
تصویر خریده
((خَ دَ))
مروارید ناسفته، دختر نارسیده، زن شرمگین، جمع خرائد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلیفه
تصویر خلیفه
پادشاه تازی، جانشین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خمیده
تصویر خمیده
Bent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خمیده
تصویر خمیده
согнутый
دیکشنری فارسی به روسی