در اندرون رفته. (صحاح الفرس). فرورفته. نفوذکرده. (ناظم الاطباء) : هر ساعتش از غصه گلی تازه شکفته وز غصه چو خارش همه در دیده خلیده. انوری. ، فرورونده. نفوذکننده: پر گرد باغ و بی بر شاخ و خلیده خاری تاریک چاه و ناخوش زشت و درشت جایی. ناصرخسرو. ، سوراخ کرده، گزیده، سوراخ و جای فرورفتگی سوزن. (ناظم الاطباء)
در اندرون رفته. (صحاح الفرس). فرورفته. نفوذکرده. (ناظم الاطباء) : هر ساعتش از غصه گلی تازه شکفته وز غصه چو خارش همه در دیده خلیده. انوری. ، فرورونده. نفوذکننده: پر گرد باغ و بی بر شاخ و خلیده خاری تاریک چاه و ناخوش زشت و درشت جایی. ناصرخسرو. ، سوراخ کرده، گزیده، سوراخ و جای فرورفتگی سوزن. (ناظم الاطباء)
معروف، مشهور، برای مثال ز شیران توران خنیده تویی / جهان جوی و هم رزم دیده تویی (فردوسی۴ - ۴۰۸)، از این آشناروی تو داستان / خنیده نیامد بر راستان (نظامی۵ - ۷۶۲)
معروف، مشهور، برای مِثال ز شیران توران خنیده تویی / جهان جوی و هم رزم دیده تویی (فردوسی۴ - ۴۰۸)، از این آشناروی تو داستان / خنیده نیامد بر راستان (نظامی۵ - ۷۶۲)
فرو رفتن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار یا سوزن یا سیخ در بدن یا چیز دیگر، برای مثال گل می نهد به محفل نادانان / بر قلب عاقلان بخلد خارش (ناصرخسرو۱ - ۲۸۷)، مجروح شدن، کنایه از آزرده کردن، برای مثال ننگری تو به من که غفرۀ تو / دل خلد کی روا بود بنگر (عنصری - ۶۱)، فرو بردن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار یا سوزن یا سیخ در بدن یا چیز دیگر
فرو رفتن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار یا سوزن یا سیخ در بدن یا چیز دیگر، برای مِثال گل می نهد به محفل نادانان / بر قلب عاقلان بخلد خارش (ناصرخسرو۱ - ۲۸۷)، مجروح شدن، کنایه از آزرده کردن، برای مِثال ننگری تو به من که غفرۀ تو / دل خلد کی روا بود بنگر (عنصری - ۶۱)، فرو بردن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار یا سوزن یا سیخ در بدن یا چیز دیگر