- خلوق
- بوی خوش
معنی خلوق - جستجوی لغت در جدول جو
- خلوق
- ماده ای خوش بو که قسمت عمدۀ آن زعفران بود
- خلوق ((خَ))
- بوی خوش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوشررفتاری نرمی، تابانی
خوشررفتاری نرمی، تابانی
آفریده
مقابل خالق، آفریده شده، ساخته شده، انسان
آفریده شده، ساخته شده
شتافتن
سخت تاراج سخت، دندانریخته اشتر پیر
سرگی، سره گی، نابی، سارا
تنهایی
آفرینشگر
تاک پیچه از گیاهان جمع حلق گلوها حنجره ها خشکنایها
باد سرد، جمع خرق، درزها چاک ها، سوراخ ها جمع خرق. درزها چاکها، سوراخها
آفریننده بهره از نیکی نرم هموار کرکمبویه (عطر زعفران) آفریننده آفریدگار، خدای تعالی که آفریننده جهان و جهانیانست. آفریننده، آفریدگار، یکی از نامهای خدایتعالی
انزوا، عزلت
فریبا زن، دروغگو و فریبنده
ژندگک کهنه پاره خوگیر رام آرام، سزاوار، فر آفرید (تمام خلقت) خوشخوی با این آرش در تازی نیامده
تهیکیدن، آبشت تنهایی، نهفت زن بی شوی
کم گوشت لاغر
پاکی، صافی، سادگی
بقا، همیشگی، جاودان
کم شیر، ابر پراکنده، ابر بارانی پریدن چشم
خوش اخلاق، دارای اخلاق نیک
حلق ها، گلو ها، نای ها، جمع واژۀ حلق
فاقد ازدحام و شلوغی مثلاً شهر خلوت، تنهایی، تنها ماندن با معشوق، جای فاقد ازدحام و شلوغی، در تصوف دوری گزیدن سالک از مردم برای تزکیۀ نفس
خالص بودن، ساده و بی آلایش بودن، پاکی و سادگی
همیشه بودن، همیشه ماندن، جاودان بودن، همیشه زیستن، دوام، پایداری، ماندگاری
مرگ، دیو، پتیار (بلا)، زن پیمان شکن، مادینه بی مهر از ستور، دایه شیر ده دوست داشتن دل بستن، دشمنی کردن از واژگان دو پهلو، بار دار گشتن
عوارضی که برای پذیرایی ماموران رسمی گرفته می شود
جمع فلق، شکاف ها ترکیدگی ها