سراسیمه، سرگشته، حیران، کالیوه، کالیو، آسیون، واله، سرگردان، کالیوه رنگ، گیج و گنگ، آسمند، هامی، مستهام، پکر، گیج، گیج و ویجبرای مثال به خویش آی و چنین خویش را خلاوه مکن / که اینت گوید گول است و آنت گوید دنگ (مولوی۳ - ۱۴۸۳)
سراسیمه، سَرگَشتِه، حِیران، کالیوِه، کالیوْ، آسیون، والِهْ، سَرگَردان، کالیوِه رَنگ، گیج و گُنگ، آسمَند، هامی، مُستَهام، پَکَر، گیج، گیج و ویجبرای مِثال به خویش آی و چنین خویش را خلاوه مکن / که اینت گوید گول است و آنت گوید دنگ (مولوی۳ - ۱۴۸۳)
سرگشته. حیران. سراسیمه. دنگ. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری) : حریف جنگ گزیند تو هم درآ در جنگ چو سگ صداع کند تن مزن برآ در سنگ بخویش آی و چنین خویش را خلاوه مکن که اینت گوید گول است و آنت گوید دنگ. مولوی
سرگشته. حیران. سراسیمه. دنگ. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری) : حریف جنگ گزیند تو هم درآ در جنگ چو سگ صداع کند تن مزن برآ در سنگ بخویش آی و چنین خویش را خلاوه مکن که اینت گوید گول است و آنت گوید دنگ. مولوی
الو، شراره، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، ایژک، جرقّه، ضرمه، جمر، آییژ، بلک، اخگر، ژابیژ، جذوه، ابیز، آتش پاره، لخشه، لخچه، سینجر، خدره، جمره برای مثال ز چشمان آن قدر اخگر ببارم / که گیتی سربه سر آلاوه گیرد (باباطاهر - لغتنامه - آلاوه)
الو، شَرارِه، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، ایژَک، جَرَقّه، ضَرَمِه، جَمر، آییژ، بِلک، اَخگَر، ژابیژ، جَذوِه، اَبیز، آتَش پارِه، لَخشِه، لَخچِه، سَیَنجُر، خُدرِه، جَمَرِه برای مِثال ز چشمان آن قدر اخگر ببارم / که گیتی سربه سر آلاوه گیرد (باباطاهر - لغتنامه - آلاوه)
پالیده ژاو سارا هنگرت خلاص بی آمیغ، برگزیده منتخب، کوته شده مطلب یا نوشته ای، سخن کوتاه باری بهر حال: (خلاصه کار بجایی رسید که برای او آبرو نماند) پاکیزه ترین و خالصترین و بهترین اجزاء و مواد یک چیز، منتخب، انتخاب شده
پالیده ژاو سارا هنگرت خلاص بی آمیغ، برگزیده منتخب، کوته شده مطلب یا نوشته ای، سخن کوتاه باری بهر حال: (خلاصه کار بجایی رسید که برای او آبرو نماند) پاکیزه ترین و خالصترین و بهترین اجزاء و مواد یک چیز، منتخب، انتخاب شده