- خلال
- سرکه فروش سراد در میان، سوراخکن، دندان کاو، جمع خل، سرکه ها، جمع خلل، تباهی ها، جمع خله، خوی ها غوره خرما سرکه فروش. در میان، در ضمن، چوب باریکی که میان چیزی گذارند تباهی و فساد
معنی خلال - جستجوی لغت در جدول جو
- خلال
- میانۀ چیزی، بین
خوی ها، خصلت ها
![تصویری از خلال](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/1/6/2/amd-0016243.jpg)
- خلال
- هر چیزی که به صورت باریک بریده شده است مثلاً خلال بادام، چوب باریک، سیخ چوبی باریک که با آن لای دندان ها را پاک کنند، دندان افریز، دندان کاو، دندان فریز، خلال دندان
![تصویری از خلال](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/7/5/amd-0037511.jpg)
- خلال ((خِ))
- جمع خلل، تباهی ها، فسادها
![تصویری از خلال](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/1/3/6/mon-0013603.jpg)
- خلال ((خِ))
- چوب باریکی که لای چیزی گذارند، چوب باریکی که با آن خرده غذای مانده در لای دندان ها را خارج کنند، میانه چیزی
![تصویری از خلال](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/1/3/6/mon-0013602.jpg)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آشوب بر هم زدن کار شکنی زیانگری در تازی با آرش (معنی) بردن و ربودن نیز آمده اخلال طلب اخلال جوی اخلال گر خلل آوردن، خلل و رخنه کردن، خلل رسانیدن، زیان رسانیدن
پارسی است بابا گندم مک مکابج (گویش گیلکی) آذر بویه تری نمناکی، تر گردان تر کننده، نامی است در تازی آذربویه اشنان، ذرت ذرت
ناز کرشمه شکنه شیرین زبانی داسار میانجی جافکش (قواد) جاکش ناز کرشمه غمزه، (تصوف) اضطراب و غلقی که در جلوه محبوب از غایت شوق و عشق و ذوق بباطن سالک میرسد و هر چند در آن حال بمرتبت سکر و بیخودی نیست و لیکن اختیار خود ندارد و از کثرت اضطراب هر چه بر دل او در آن حال هیح شود بی اختیار بگوید 0 (شرح گلشن راز 561) میانجی بین بایع و مشتری کسی که با دریافت حق معینی واسطه ما بین خریدار و فروشنده میشود. واسطه بین فروشنده و خریدار
خوار شدن ذلیل گردیدن، خواری ذلت مذلت، جمع ذلیل، خواران خاکیان جمع ذلیل
نوشگوار، پالوده همگ (صاف)، سپیده (آلبومین) آب صاف و گوارا، کرمی که در میان برف پدید آید و در اندرون او آب صافی است و کرم را اندک حیات و حرکت مذبوحی است. آب شیرین و خوشگوار، آب شیرین و صاف
ورز مهستی ستر گش بر زناکی بزرگی بزرگواری عظمت، شکوه. بزرگ، معظم چیزی، قوت، شوکت، جاه
زند آور شایست (سد در) روا دوخگیا، تخت روان گشاینده کار گشای بسیار گشاینده (گره مشکل) یا حلال مشکلات. آنکه مشکلات مردم را رفع کند کسی که امور سخت را حل کند، خدای تعالی، پول. طیب، مباح، جایز