خلل آوردن. خلل و رخنه کردن. خلل رسانیدن. (مؤید الفضلاء). زیان رسانیدن: اخلال در معنی. اخلال بمقصود. اخلال به وزن: تاء دوست و داشت و گوشت و دال جمع و امثال آن نزد قدماء اخلال در وزن نکند. - اخلال بنظم کردن، بر هم زدن نظم. - اخلال در امری، کارشکنی. - اخلال کردن در کاری، در امری خلل وارد کردن. - اخلال کننده، مخل. موجب خلل در کارها.