جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اخلال

اخلال

اخلال
آشوب بر هم زدن کار شکنی زیانگری در تازی با آرش (معنی) بردن و ربودن نیز آمده اخلال طلب اخلال جوی اخلال گر خلل آوردن، خلل و رخنه کردن، خلل رسانیدن، زیان رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار

اخلال

اخلال
خلل آوردن. خلل و رخنه کردن. خلل رسانیدن. (مؤید الفضلاء). زیان رسانیدن: اخلال در معنی. اخلال بمقصود. اِخلال به وزن: تاء دوست و داشت و گوشت و دال جمع و امثال آن نزد قدماء اخلال در وزن نکند.
- اخلال بنظم کردن، بر هم زدن نظم.
- اخلال در امری، کارشکنی.
- اخلال کردن در کاری، در امری خلل وارد کردن.
- اخلال کننده، مخل. موجب خلل در کارها.
لغت نامه دهخدا

اتلال

اتلال
جمع تل، پشته ها، بالش ها، جمع تل توده های خاک و ریگ پشته ها،جمع تل بالشها
فرهنگ لغت هوشیار

احلال

احلال
فرود آمدن، روا دانستن، بایستن، کیفرسزایی حلال گردانیدن
احلال
فرهنگ لغت هوشیار

اخبال

اخبال
آیشت دهی: زمین را یک سال بکارند و سالی چند رها کنند تا نیرو گیرد
اخبال
فرهنگ لغت هوشیار