آزادی. رستگاری. رهایی. نجات. (ناظم الاطباء) : دل ز راحت نشان نخواهد داد غم خلاصی بجان نخواهد داد. خاقانی. گر از غم خلاصی طلب کردمی هم از نای نوشی سبب کردمی. خاقانی. ، شفا، رهایی از بند و زندان، فرار، فلاح. (ناظم الاطباء)
آزادی. رستگاری. رهایی. نجات. (ناظم الاطباء) : دل ز راحت نشان نخواهد داد غم خلاصی بجان نخواهد داد. خاقانی. گر از غم خلاصی طلب کردمی هم از نای نوشی سبب کردمی. خاقانی. ، شفا، رهایی از بند و زندان، فرار، فلاح. (ناظم الاطباء)
حرفۀ قلاش. عمل قلاش: با دل گفتم که ای همه قلاشی چونی و چگونه ای کجامی باشی. انوری. بعون اللّه نه ای مشهور و معروف چو عوانان به قلاشی و رندی. سوزنی. برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق فام را بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوی نام را. سعدی (کلیات چ فروغی، طیبات ص 523)
حرفۀ قلاش. عمل قلاش: با دل گفتم که ای همه قلاشی چونی و چگونه ای کجامی باشی. انوری. بعون اللَّه نه ای مشهور و معروف چو عوانان به قلاشی و رندی. سوزنی. برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق فام را بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوی نام را. سعدی (کلیات چ فروغی، طیبات ص 523)
مرکّب از: ’ل ش و’، نیست و نابود شدن. منحوت است ازلاشی ٔ. (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات)، پوسیدن جثه و پراکنده گشتن اجزای وی از هم. (ناظم الاطباء)، اضمحلال. ریزیدن از یکدیگر. از هم پاشیدن. از هم فروریختن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : الحدیث: سأل الزندیق الصادق علیه السلام: افیتلاشی الروح بعد خروجه عن قالبه ام هو باق. (ناظم الاطباء)، رجوع به تلاش شود
مُرَکَّب اَز: ’ل ش و’، نیست و نابود شدن. منحوت است ازلاشی ٔ. (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات)، پوسیدن جثه و پراکنده گشتن اجزای وی از هم. (ناظم الاطباء)، اضمحلال. ریزیدن از یکدیگر. از هم پاشیدن. از هم فروریختن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : الحدیث: سأل الزندیق الصادق علیه السلام: افیتلاشی الروح بعد خروجه عن قالبه ام هو باق. (ناظم الاطباء)، رجوع به تلاش شود
نام طایفه ای از طوائف ناحیۀ سرحدی بلوچستان است که مرکب از 130 خانوارند. مردم آن از مردمان فهیم و متمایل بزراعت می باشند. زبان آنان بلوچی و مذهب آنان تسنن است. (یادداشت مؤلف)
نام طایفه ای از طوائف ناحیۀ سرحدی بلوچستان است که مرکب از 130 خانوارند. مردم آن از مردمان فهیم و متمایل بزراعت می باشند. زبان آنان بلوچی و مذهب آنان تسنن است. (یادداشت مؤلف)
خار و خاشاک. (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) : دست بگشاده چو برقی جسته ای وز خلاشه پیش ورغی بسته ای. شیخ عطار (از انجمن آرای ناصری). ، سکان کشتی، جهاز، چوب باریکی که بدان دندان را پاک کنند. (ناظم الاطباء). خلال دندان
خار و خاشاک. (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) : دست بگشاده چو برقی جسته ای وز خلاشه پیش ورغی بسته ای. شیخ عطار (از انجمن آرای ناصری). ، سکان کشتی، جهاز، چوب باریکی که بدان دندان را پاک کنند. (ناظم الاطباء). خلال دندان
محمد بن عباد بن ملک داود خلاطی، ملقب به صدرالدین. از فقیهان حنفی بود. از کتب اوست: ’تلخیص الجامع الکبیر’ در فقه و ’مقصد المسند’ (مختصریست بر مسند امام ابوحنیف) و ’تعلیق بر صحیح مسلم’. (از اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 910)
محمد بن عباد بن ملک داود خلاطی، ملقب به صدرالدین. از فقیهان حنفی بود. از کتب اوست: ’تلخیص الجامع الکبیر’ در فقه و ’مقصد المسند’ (مختصریست بر مسند امام ابوحنیف) و ’تعلیق بر صحیح مسلم’. (از اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 910)